دهمین روز از آبان ۱۳۰۳ و در یکی از محلههای جنوب تهران، پسری متولد شد که نامش را مرتضی احمدی گذاشتند. مرتضی در ۱۹ سالگی پایش به تئاتر باز شد و بعد به رادیو و تلویزیون رفت تا اینکه به یکی از صداها و بازیگرهای ماندگار و دوستداشتنی در میان کودکان، نوجوانان و بزرگسالان تبدیل شد. تیم پژوهشی و آموزشی اپلیکیشن قصه های صوتی کودکانه آی قصه برای تقدیر از فعالیتهای هنری او، مروری بر زندگی این هنرمند داشته است. این مطلب را به قلم سپیده بیگدلی میخوانید.

روباه مکار وارد شد
بیشتر بچههای دهه شصت در یک خاطرهی بامزه و شیرین با هم شریکاند؛ خاطرهی لحظهشماری کردن برای پخش پینوکیو. برای دنبال کردن ماجراها و قصههای پنوکیو، گربهنره، روباه مکار و… روباه مکار یکی از بهیادماندنیترین شخصیتهای این کارتون بود، شخصیتی که صدایش را از هنرمندی به نام مرتضی احمدی میگرفت.
روباه مکار در کنار بقیهی شخصیتهای این کارتون، در ذهن و قلب بچهها ماندگار شد. احمدی در یک مصاحبهی تلویزیونی در مورد این نقش گفت: «یکبار که برای حضور در یک مهمانی وارد منزل یک آشنا شدم، به محض ورودم شنیدم که فرزند خردسالشان گفت آماده باشید؛ روباه مکار وارد شد!»
تولد یک هنرمند
مرتضی احمدی سال ۱۳۰۳ متولد شد؛ دهمین روز از آبان و در یکی از محلههای جنوب شهر تهران. خانوادهای مذهبی داشت و پدرش سقطفروش بود. کودکی و نوجوانی مرتضی با اتفاقهای تاریخی مهم و تاثیرگذاری همراه بود؛ با کشف حجاب، جنگ جهانی دوم و التهابات درونی ایران. با اینحال دوران کودکی او در دل تهران قدیم گذشت، در روزهایی که آسمان دستودلبازتر بود و تهران بیشتر سفیدپوش میشد، در گردوفروشیها، جغوربغوریها و بستنی محمد ریش.
به گفتهی مرتضی احمدی در سال ۱۳۱۹ اولين فرستنده بیسيم گشايش يافت و برای اولين بار صدای يک مرد به نام آقای رضا سجادی و صدای يک زن به نام خانم قدسی رهبری به گوش معدود کسانی که راديو داشتند رسيد: «اين جا تهران است»… اولين خريداران راديو به ترتيب صاحبان قهوهخانهها، چلوکبابیها، کلهپزیها و کبابیها بودند که برای جذب مشتری و فروش زيادتر و بازار گرمی و رونق بيشتر کسب و کارشان راديويی خريده و در محل کسبشان گذاشته بودند.»
ورود مرتضی احمدی به دنیای تئاتر
مرتضی احمدی در شانزدهسالگی پایش به دنیای فوتبال باز شد و چند سالی در زمین سبز توپ زد. سال ۱۳۲۲، سال رفتن به سربازی و توأمان ورود به دنیای تئاتر بود؛ علاقهای که از بچگی جایی در دورنش پنهان شده بود. با این حال قصه سالها قبل شروع شده بود؛ سال آخر دبستان در مدرسه برای اجرای یک نمایش انتخاب شد؛ اجرایی که با تشویق از طرف دیگران و کتک از طرف پدر برای پرداختن به مطربی همراه بود. کتک پایان کار مرتضای کوچک و تئاتر نبود، همان نمایشنامه که نوشتهی ناظم مدرسه بود، دو سال بعد دوباره به اجرا درآمد.
بالاخره بعد از چند تجربهی اولیه در زمینهی تئاتر، سال ۱۳۲۱ با کمک دوستهایش تماشاخانه ماه را راهاندازی کرد؛ تماشاخانهای روبهروی باغ فردوس. سال ۱۳۲۲ هم اولین پیشپردهخوانی را تجربه کرد و رسماً وارد دنیای جذاب و بدون مرز نمایش شد. اما همهچیز به همین سادگی و شیرینی نبود؛ ورود به دنیای تئاتر برای مرتضی احمدی مساوی بود با اخراج از خانهی پدری. در همان سالها بهعنوان تعمیرکار در راهآهن استخدام شد. قصه تازه شروع شده بود.
اجرای ترانهی حادثهساز در پیشپرده
اولین آواز مرتضی احمدی در پیشپردهها اتفاق افتاد؛ سال ۱۳۲۲ ترانهی گلپری جون را اجرا کرد؛ ترانهای محبوب که پای خوانندهاش را به رادیو باز کرد تا برای همه بخواند. آوازهای او از رادیو رد شدند، از گوشها رد شدند و بالاخره در دلها فرود آمدند. اجرای ترانهی «کارگرم من» به اعتصاب کارگرهای راهآهن انجامید و احمدی را تا کلانتری و تعهد برد.
رادیو و تلویزیون میزبان صدا و چهرهای محبوب
مرتضی احمدی سالها در رادیو کار کرد؛ ترانه و آواز خواند و برنامههای کمدی اجرا کرد. در سال ۱۳۲۶ گویندهی فیلمهای خارجی شد و در سال ۱۳۲۸ پنج صفحهی موسیقی برای یک شرکت انگلیسی ضبط کرد. پسر جوان آن سالها با خستگی میانهای نداشت، سرشار از شور هنر بود و بیوقفه جلو میرفت. او بعدها در برنامه شما و رادیو کنار استاد منوچهر نوذری ایستاد و باز هم صدایش را روانهی خانهها کرد تا خاطره بسازد و لبخند روی لبها بیاورد.
کودتای ۲۸ مرداد و یک وقفهی طولانی
سال ۱۳۳۲ بعد از کودتای ۲۸ مرداد، مرتضی احمدی جوان تصمیم گرفت با دنیای بازیگری خداحافظی کند. باروبندیل بست و به اهواز رفت؛ سفری که هفت سال به طول انجامید!
بازگشت دوبارهی مرتضی احمدی به دنیای صداها و تصویرها
اگرچه سفر به اهواز طولانی شد و وقفهای عمیق بین مرتضی احمدی و رویاهایش ساخت، با اینحال او بعد از هفت سال برگشت. برگشت تا قویتر از قبل در دنیای صدا و تصویر و موسیقی غوطهور شود. با بازگشت به تهران یکی از شخصیتهای سریال تلویزیونی تکمضراب شد و بعدها پایش به دنیای سریالهایی مثل سلطان صاحبقران، هفت شهر عشق و آیینه و زیربازارچه باز شد. سال ۱۳۴۹ به دعوت علی حاتمی برای تیتراژ فیلم حسنکچل ضربیخوانی کرد و خاطرهای دیگر در ذهنها ساخت. سال ۱۳۵۳ بهعنوان نقش اول در سریال محبوب و پربینندهی هردمبیل ایفای نقش کرد و در سال ۱۳۵۶ در یک نظرسنجی بهعنوان محبوبترین هنرپیشه از سمت مردم انتخاب شد.
مردی که با هنر زندگی میکرد
هنر جزء جداییناپذیر وجود مرتضی احمدی بود؛ سینما، تئاتر، تلویزیون و رادیو فرقی نداشت؛ او همیشه حرفی برای گفتن و خاطرهای برای ساختن داشت، شیفتهي ساختن و تجربه کردن بود و هنر را زندگی کرد. از اعضای نسل طلایی دوبله در ایران، از معدود خوانندگان سبک بیات تهران، پیشپردهخوان قدیمی و بازیگر… مردی که با هنر زندگی میکرد.
ترانههای محلی تهران
مرتضی احمدی در دل تهران قدیم قد کشیده بود و آن را خوب میشناخت. به فرهنگ کوچهوبازار علاقه داشت و آهنگهایی به سبک ترانههای ضربی تهران قدیم خواند و منتشر کرد. از او حدود ۴۰۰ ترانهي ضربی و ۱۵۰ ترانهي فکاهی بر جای مانده است. آلبوم ترانههای محلی تهران هم با صدای خاطرهانگیز و آشنای او منتشر شد و مورد استقبال قرار گرفت.
صدایی که در ذهن کودکان ماندگار شد
مرتضی احمدی در کارنامهی تحسینبرانگیز و پربارش، خاطرهسازی و خندهسازی برای بچهها را هم ثبت کرده است. روباه مکار پینوکیو و باباعلاالدین سندباد شخصیتهای محبوبی بودند که با صدای او حرف میزدند و در دل بچههای آن سالها شور و خنده راه میانداختند.
زندگی شخصی آقای هنرمند
مرتضی احمدی سال ۱۳۳۴ با زهرا جوانشیر ازدواج کرد؛ یکی از همکارهایش در راهآهن. سال ۱۳۵۰ سرطان زهرا جوانشیر را از دنیا برد و مرتضی احمدی را با دو فرزندش مازیار و آزیتا تنها گذاشت.
بزرگان هنر از مرتضی احمدی چه میگویند؟
بهرام بیضایی دربارهی آقای بازیگر گفته است: «آن مرد گنجی در سر دارد/ که میان شما پخش میکند./ گنج مردم نادار/ مردمان دریغ شده!/ گنجی از ناداری/ گردآوری شده از روزمرگی/ در جهان رو به دگرگونی!/ آن مرد سرود گمشده میخواند؛/ بازیابد خود بی خویشِ خویش را/ در بَم و زیرهای آن/ در تهران گمشده!»
بهزاد فراهانی: «مرتضی احمدی از مبارزین جنبش کارگری ایران است. به عنوان مردی که در راستای تفکر و اندیشهی مساوات و برابری زحمات فراوان کشیدهاست. شاید ما از زندگی بعضی از عزیزان فرزانه در ارتباط با مسائل سیاسی کمتر آگاه هستیم، شاید کمتر مجال بوده تا به بخش از زندگی هنرمندانی بپردازیم که در ارتباط با این مسائل گذشتهاست. استاد احمدی از ۱۳۲۰ به جامعهی ورزشی ایران پیوست، به ویژه به آن بخش از جامعهی ورزشی که دیدگاههای دادگرانه داشت. پرسپولیس یا شاهین سابق تیمی بود که بستر رشد نسل زحمتکش و تلخ کام تهران یا کشورمان بود. و مرتضی احمدی از همان آغاز چه زمانی که در تیم شاهین توپ میزد و چه زمانی که به عنوان شاعر تمام ترانههای زیبای مردمیاش به دل هزاران هزار هوادار شاهین مینشست، همیشه همراه و پشتیبان مردم زحمتکش بود.»
سعید پورصمیمی: «آقا مرتضی احمدی بیش از هفتاد سال در عرصهی هنر با سربلندی زندگی کرده است. من افتخار داشتم که با او کار کنم و او برای من فقط یک همکار نبود، پدر بود و استاد بود و مراقب بچههایش بود که کارمان بهتر بشود و حالا هم که بازنشسته شده دست به قلم بردهاست. این نوشتهها یادگاری است که باید منتقل میشد به نسلهای بعد و همت این کار را کسی جز مرتضی احمدی نداشت.»
من و زندگی؛ از کودکی تا بزرگسالی
کتاب من و زندگی سال ۱۳۸۷ در نشر ققنوس منتشر شد؛ کتابی که زندگی آقای هنرمند را از زبان خودش روایت میکند. از دوران کودکی، از آن محلهی قدیمی جنوب تهران تا زمستانهای پر از برفی که در همان روزها جا ماندند، از صفا و صمیمیت زندگی در آن روزها و اتفاقهای تاریخی و ورودش به دنیای تئاتر. خواننده در این کتاب مسیر زندگی و رشد مرتضی احمدی را مرور میکند و نادیدههای زندگیاش را میبیند و ناگفتههایش را میشنود.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «تئاتر… من از نوجوانی علاقه زيادی به صدای استاد جواد بديعزاده داشتم. هر کجا گرامافونی بود (بوقی) و صفحهای روی آن در گردش، مثل اين که من را با ميخ کنارش به زمين کوبيده باشند، پايم ديگر پيش نمیرفت، سيخ شده، زلزل توی بوقش نگاه ميکردم، با يک دنيا ذوق و شوق کنارش قنبرک میساختم و بيخبر از همهجا سراپا گوش میشدم.»
خداحافظی با مرتضی احمدی در آخرین روز پاییز
مرتضی احمدی بعد از سالها ایفای نقش در عرصهی هنر، آخرین روز پاییز سال ۱۳۹۳ در ساعت ۱۱ صبح با دنیا خداحافظی کرد و قطعهي هنرمندان بهشت زهرا آرام گرفت. مردی که نقش زیادی در زنده نگه داشتن فرهنگ و هنر داشته و پشت سرش آنقدر خاطره، هنر و قصه به جا گذاشته که مرگ را ناکام بگذارد.
رد پای مرتضی احمدی در دنیای هنر
دوبله
- روباه مکار
- راوی و آواز خوانی
- بابا علاءالدین
- حسن کچل و فیلم احمقها
- فرشتگانی با چهرههای کثیف
فیلم سینمایی
- کلاهقرمزی و پسرخاله
- عروسی خون
- سرحد
- ناصرالدینشاه آکتور سینما
- جدال در تاسوکی
- ارثیه
- صنوبرهای سوزان
- در انتظار شیطان
- فرار از حجله
- موسرخه
- آب
- نانجیب
- شراره
- جنجال عروسی
- شیرین و فرهاد
- ستارهها ۳: ستاره بود
- حالا چه شود!
- تحفه هند
- سادهلوح
- راه و بیراه
- گراند سینما
- ماموریت
- معما
- ذبیح
- جعفر جنی و محبوبهاش
- تنها و گلها
- قلندر
- فریاد
- باباشمل
- ماجرای زندگی
- مینا و غنچه
- یک بار برای همیشه
- بلندیهای صفر
- تا غروب
- خانه خلوت
- اتوبوس
- مدرک جرم
- مردی که زیاد میدانست
- خانه خراب
- مطرب
- قایقرانان
- فرار از زندگی
- وحشی جنگل
- میوه گناه
سریالها
- شکرستان
- چاووش بهار
- تا غروب
- مثل همیشه
- خانه پدری
- خواستگاری پرماجرا
- دانی و من
- زیر بازارچه
- نوعی دیگر
- اشتباه در اشتباه
- تعطیلات نوروزی
- آخرین سند
- آئینه
- چنگک
- تکمضراب
- صداپیشه
- مجموعه عروسکی بچههای کوچه دوستی
- توپ گرد
- زیرگذر
- ماجراهای خانه قدیمی
- گلهای آفتابگردان
- ببخشید
- مجموعه داستانهای قصه شب سیما
- زائر غریب
- کمند خاطرات
- چای و لبخند
- سلطان صاحبقران
- هردمبیل و هردم کلنگ
- سعید ضامنی
- به همین سادگی
- تازه چه خبر همسایه؟
- رستوران خانوادگی
- پانزده مسافر
- دردسر بزرگ
- تهران ۱۱- ۵۹۵ ج ۴۸
- فروشگاه
- کت و شلوار خواستگاری
- بیا تا گل برافشانیم
- آرایشگاه زیبا
- بخش چهار جراحی
- هفت شهر عشق
- چهرهها
کتاب
- مردی که هیچ بود
- فرهنگ برو بچههای ترون
- پیشپرده و پیشپردهخوانی
- کهنههای همیشه نو
- پرسه در احوالات ترون
- من و زندگی
اگر دوست دارید با زندگی نویسندگان کودک و نوجوان و بزرگان ادبیات و هنر آشنا بشوید، سری به بخش زندگینامه به روایت آیقصه بزنید. برای شروع پیشنهاد میکنیم مطلب زندگینامه فاطمه معتمدآریا را در سایت آی قصه بخوانید.