در تاریخ شعر ایران، نام چند زن برای همیشه حک شده است؛ یکی از این نامها پروین اعتصامی است. زنی که همهی ما، چه شعرهایش را خوانده باشیم چه نه، چه آثارش را دوست داشته باشیم چه نه، متفقالقول میدانیم نام او از تاریخ ادبیات ما پاکنشدنی است. نامی که وقتی هنوز کوچک بودیم، در کتابهای درسی دیدیم و بعدها مدام شعرهایش را شنیدیم و او را به حافظه سپردیم. از بین روزهای تقویم، ۲۵ اسفند متعلق به اوست، به اختر چرخ ادب، پروین.

قصهی تولد پروین اعتصامی
بیست و پنجم سال ۱۲۸۵ بود که شهر تبریز میزبان نوزاد دختری شد. دختری که نامش را رخشنده گذاشتند، ولی بعدها با نام پروین نامیرا شد. پدرش، اعتصامالملک، از نویسندگان و اندیشمندان بهنام دورهی قاجار بود و بناکنندهي اولین چاپخانه در شهر تبریز و همچنین سردبیر ماهنامه بهار. او ذوق و قریحهاش را به دختر بخشید تا بعدها تبدیل به یکی از مهمترین زنهای شاعر ایران شود. مادر پروین هم زنی هنرمند و دختر یک شاعر بود و رابطهي عاطفی عمیقی با دختر کوچکش داشت.

آشنایی با کلمهها
پروین اعتصامی و خانوادهاش در سال ۱۲۹۱، در حالی که دختر شش سال بیشتر نداشت، به تهران آمدند. تولد در دامان خانوادهای آشنا به شعر و هنر، باعث شد پروین خیلی زود با کلمهها خو بگیرد و شعر را بشناسد. یازده سال بیشتر نداشت که دیوان شاعرهای بزرگی مثل نظامی و ناصر خسرو را در دست گرفت و شعر خواند. پدر وقتی ذوق و شوق دختر به شعر را دید، تصمیم گرفت مسیر را برایش هموار کند و برخلاف وضعیت آنسالها، در مقابل او نایستاد. به دخترش وزن و قافیه آموخت و کمکش کرد اولین شعرش را در دوازده سالگی بنویسد. پروین اصول شعر را از استادهایی مثل دهخدا و ملکالشعرای بهار آموخت.
پدر پروین اعتصامی، اعتصام الملک از نویسندگان بهنام دوره قاجار بود پروین اصول شعر را از استادهایی مثل دهخدا و ملک الشعرای بهار آموخت
جسور، خوشذوق و روبهجلو
سالها میگذشتند و پروین کمکم جایش را در دنیا پیدا میکرد. به یک مدرسهی آمریکایی دخترانه رفت و با بهترین نمرهها سالهای تحصیلی را پشت سر گذاشت؛ مورد توجه معلمها بود و همه باور داشتند این دختر میتواند قصههای باشکوهی خلق کند و به موفقیت برسد. به زبان انگلیسی مسلط شد و در کنار کسب تمام این معلومات، چشمهایش رو به اطراف باز شدند؛ تا حدی که در سال ۱۳۰۳، و نشان داد در دورهای که زنها و حقوقشان جز آخرین دغدغهها هم حساب نمیشدند، سودای رهایی و آزادی دارد.
پروین به یک مدرسه آمریکایی دخترانه رفت وقتی تنها هجده سال داشت، سخنرانی کوبندهای در مورد وضعیت دخترها و زنها در ایران ایراد کرد
پروین با پدرش به سفرهای مختلفی میرفت و مدام و مدام تجربهی زیستهاش را قویتر و غنیتر میکرد. او در جایی نوشته بود: «داروی بیماری مزمن شرق منحصر به تعلیم و تربیت است، تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معروف مستفیذ نماید.»
چاپ اولین اثر
اولین و در واقع تنها دیوان شعر پروین، شامل بیشتر از صدوپنجاه قطعه، غزل، قصیده و مثنوی بود. این دیوان در فضای مردسالارانهی آن سالها بهشدت مورد استقبال مردم قرار گرفت. ملکالشعرای بهار هم برای این دیوان مقدمهای نوشته بود و شعرها، نوید ظهور یک ذهن خوشفکر و خوشذوق را میداد.
اولین و تنها دیوان شعر پروین، شامل بیشتر از صدوپنجاه قطعه، غزل، قصیده و مثنوی بود ملک الشعرای بهار هم برای این دیوان مقدمهای نوشت
شعرهای فراموشنشدنی
شعرهایی که پروین در عمر کوتاهش نوشت و به آنها جان بخشید، شعرهایی ساده، خواندنی و بهدور از پیچیدگی بودند. شعرهایی که بیشتر فضای جامعه را به باد انتقاد میگرفتند و نشان میدادند شاعرشان تا چه حد دغدغهی مردم را دارد.

پروین صدای مظلومان بود و در جامعهای که خودش بهعنوان یک زن تحت ظلم قرار داشت، سعی میکرد دریچهای به نور، آزادی و جسارت باشد. او حتی به دربار دعوت شد تا معلم خصوصی ولیعهد باشد، ولی نخواست بخشی از دستگاه ظلم باشد.
هنجارشکنی در دوران تاریکی
پروین بعد از چاپ دیوان اولش، به مقام مدیریت کتابخانهي دانشسرای عالی یا دانشگاه خوارزمی امروز رسید و دوباره هنجارها را زیرپا گذاشت، چون رسم نبود و باب نبود که زنها مدیر شوند و مسئولیت فضاهای مهم را برعهده بگیرند. بااینحال عملکرد درخشان او باعث شد تمام اطرافیان لب به تحسینش باز کنند.

زندگی شخصی
پروین وقتی ۲۸ سال داشت، با پسرعمویش ازدواج کرد و به کرمانشاه رفت، ولی این ازدواج دوامی نداشت و زود به طلاق انجامید؛ چون روحیات زن شاعر، با همسر نظامیاش جور نبود.
مرگ زودهنگام
پروین هنوز ۳۵ ساله نشده بود که بیماری به سراغش آمد و فرصت تولد شعرهای بیشتر را از علاقهمندان او گرفت. این شاعر در سال ۱۳۲۰ بیمار شد و به فاصلهی کوتاهی دنیا را در آغوش مادرش ترک کرد.

پیکرش را در کنار پدر، در قم دفن کردند. او در همین فرصت کوتاه قصههای باشکوهی رقم زد، جلوی جامعهی متحجر و زنستیز ایستاد و شعر گفت و کاری کرد که حتی اگر میخواستند، نمیتوانستند جدیاش نگیرند و تحسینش نکنند. و در نهایت، گرچه جز تلخی از ایام ندید، هرچه خواهی سخنش شیرین است.
اگر علاقمند به زندگی بزرگان هستید، زندگینامه «ویکتور هوگو، زندهی ابدی» را مطالعه کنید.