آسمان ادبیات داستانی ایران کمستاره نیست؛ در این آسمان نامهایی مثل احمد محمود، صادق چوبک، صادق هدایت، علیاشرفدرویشیان و غیره میدرخشد. یکی از این ستارهها هم به نام هوشنگ گلشیری است؛ مردی که به جهان داستانیاش و آثار علاقهمند باشیم یا نباشیم، نمیتوانیم انکار کنیم از موثرترین چهرههای ادبیات داستانی در دهههای اخیر است. مردی که شازده احتجاب را نوشت، نمازخانهی کوچک من را برایمان به یادگار گذاشت و اثری مثل آینههای دردار نوشت. گلشیری روشنفکری دغدغهمند بود که نامش بدون شک تا همیشه بر پیشانی تاریخ ادبیات این کشور باقی میماند. سپیده بیگدلی، نویسنده سایت کودکان آیقصه در این گزارش به صورت جامع به زندگی این نویسنده پرداخته است.

اصفهان؛ شهر مادری
بیستوپنجم اسفند سال ۱۳۱۶ بود که خانوادهی گلشیری، خانوادهای ساکن در شهر اصفهان، صاحب ششمین فرزندشان شدند. فرزندی که نامش را هوشنگ گذاشتند. پدر خانواده کارگر شرکت نفت بود و همین مسئله باعث نقل مکان خانواده به آبادان شد. آبادان شهری بود که روی شناخت او از جهان تاثیرات زیادی گذاشت؛ تاثیراتی که بعدها در کتاب جننامه از آنها استفاده کرد. پسر ششم خانوادهی گلشیری هم مثل بقیهی اعضای خانواده، برای طی کردن روزگار شغلهای مختلفی را امتحان کرد.
گلشیری بیست و پنجم اسفندماه در شهر اصفهان متولد شد خانواده گلشیری به آبادان نقل مکان کردند
ورود به جهان بزرگسالی
هوشنگ گلشیری بعد از گرفتن دیپلم سر از آموزش و پرورش درآورد و معلم شد؛ اما درست یک سال بعد، تصمیم گرفت در رشتهی ادبیات فارسی تحصیل کند و برای دنبال کردن این رویا، به دانشگاه اصفهان رفت. ورود به دانشگاه اصفهان برای مرد جوان خوشیمن بود و باعث آشنایی با بزرگانی مثل ابوالحسن نجفی و محمد حقوقی شد. او بعدها با همکاری همین دو نویسنده بود که جنگ ادبی اصفهان را جان داد.
گلشیری بعد از گرفتن دیپلم معلم شد
گلشیری در دانشگاه با بزرگان چون نجفی آشنا شد
ناکامی در سرودن شعر
گلشیری با شعر گفتن پا به مرزهای ادبیات گذاشت، ولی تلاشهایش به نظر خودش راضیکننده نبودند. همین مسئله باعث شد تصمیم بگیرد داستان نوشتن را امتحان کند؛ تصمیمی که نهتنها زندگی خودش، بلکه مسیر ادبیات داستانی فارسی را تغییر داد.
شروع طوفانی با شازدهی قجری
هوشنگ گلشیری تنها بیستوهشت داشت که شازده احتجاب را نوشت! کتابی که هنوز هم که هنوز است یکی از قویترین آثار داستانی ماست و هنوز نقدها و تفسیرهای مختلفی روی آن نوشته میشود. شازده احتجاب در مسیر ادبی ایران یک اتفاق مهم بود؛ روزنهای به سوی ادبیات مدرن که بوف کور را برای خواننده تداعی میکرد و نوید میداد قلم و نگاه تازهای از راه رسیده است. کافی است این کتاب را ورق بزنید تا پرت شوید توی عمارت قجری و رنجهای شازده را از نزدیک احساس کنید.
گلشیری در ۲۸ سالگی اولین کتاب خود را نوشت بهمن فرمانآرا شازده احتجاب را تبدیل به فیلم کرد
شازده احتجاب تمام ویژگیهای لازم را برای شاهکار بودن دارد، برای فراموشنشدنی بودن و بخشی از هویت ادبیات ایران بودن. بعدها بهمن فرمانآرای جوان این کتاب را تبدیل به فیلم کرد و ابوالحسن نجفی در موردش نوشت: «اما یک موفقیت بزرگ گلشیری واقعاً این که این داستان را از هر کجاش باز کنید میتوانید بخوانید. نه بهخاطر این که وقایع را میدانید و یا اینکه اول یا آخر هم ندارد… بلکه برای این که هر قسمت از این داستان را بخوانید، سلولی است که آن سلول میتواند رشد بکند؛ یعنی وقتی خواننده میخواند و میتواند همه داستان را دربر بگیرد و این فکر میکنم خیلی خصوصیت کمیابی است در داستانهای معاصر.» همچنین شهریار مندنیپور، از شاگردان او جایی نوشت: «گلشیری تاریخ و حافظه ۱۵۰۰ سال زبان دری بود. او رنج بسیار میکشید از اینکه داستانهایش درک نشدند. در گذشته گفته میشد «بوف کور» اثر مشهور صادق هدایت شاید جرقهای تصادفی در ادبیات مدرن ایران بوده و این ادبیات قادر نیست شاهکار بیافریند، اما آثار گلشیری نادرستی این سخنان را ثابت کرد.»
کریستین و کید؛ قلهی بعدی
موفقیت شازده احتجاب باعث نشد گلشیری نفس راحتی بکشد و فکر کند ماموریتش در زمینهی داستان به عالیترین شکل ممکن انجام شده. سریع دست به قلم برد و کریستین و کید را نوشت؛ کتابی که اگرچه به خوشاقبالی و شهرت شازده احتجاب نرسید و حتی میشود گفت اثری مهجور است، ولی بااینحال کتابی درخشان است که نشان میدهد نویسندهاش تا چه حد عطش تجربه کردن و سرک کشیدن به گوشههای ناشناختهي ادبیات را دارد.

مهاجرت اجباری به پایتخت
آقای نویسنده هم مثل بسیاری از روشنفکران همعصرش، از دست ساواک رهایی نداشت. اولین بار دههی چهل به جرم عضویت در توده راهی زندان شد و دوباره در سال ۱۳۵۲ شش ماه زندانی پنج سال ممنوعالکار شد. این ممنوعیت باعث شد نویسندهی جوان بار سفر ببندد و راهی تهران شود. در تهران اتفاقهای خوبی در انتظارش بودند؛ جنگ ادبی را احیا کرد و به دعوت بهرام بیضایی، به تدریس در دانشگاه مشغول شد.

در همین سالها بودند که برهی گمشدهی راعی و نمازخانهی کوچک من پا به دنیای داستانها گذاشتند و جای پای گلشیری را در ادبیات و قلبهای اهالی ادبیات محکمتر کردند.
از دیگر ردپاهای گلشیری در ادبیات فارسی
از دیگر آثار درخشان گلشیری، میشود به «جننامه» اشاره کرد؛ کتابی که نوشتنش سال ۱۳۶۳ در تهران شروع شد و سال ۱۳۷۶ در آلمان به پایان رسید. جننامه اثر قطوری است که داستان کودکی تا بزرگسالی حسین در دوران پهلوی را روایت میکند. داستان در محلههای محروم و فقیرنشین آبادان میگذرد و از لابهلای آن میشود به خاطرات کودکی نویسنده رسید. اثر مهم دیگر گلشیری «آینههای دردار» است که در سال ۱۳۷۱ منتشر شد. این کتاب داستان سفر یک نویسنده را روایت میکند.
نسلی که گلشیری تربیت کرد
گلشیری نویسندهی فعالی بود و در جلساتش نسلی را پرورش داد که هر کدام بعدها یکی از ستونهای ادبیات معاصر شدند. اسمهایی مثل حسین سناپور، عباس معروفی، شهریار مندنیپور، حسین مرتضائیان آبکنار، محمد محمدعلی و… که اگر نگاهی به کارنامهی هر کدام بیندازیم، میبینیم که چقدر موفق عمل کردهاند و آثار درخشانی مثل سمفونی مردگان را به سیاههی کتابهای ارزشمند این ادبیات اضافه کردهاند.
ازدواج با مترجم چیرهدست
هوشنگ گلشیری و فرزانه طاهری، مترجمی که واسطهی آشنایی مخاطب ایرانی با بسیاری از شاهکارهای دنیا شده، در شبهای شعر کانون همدیگر را ملاقات کردند؛ شبی باران در سال ۱۳۵۶. این آشنایی مترجم ۲۱ ساله و نویسندهی ۴۲ ساله، به ازدواج منجر شد و این زوج هنرمند، صاحب یک دختر به نام غزل و یک پسر به نام باربد شدند.

موجی از انتقادهای تند و تیز
گلشیری در کنار تمام طرفدارهایش، همیشه آماج انتقادهای تند و تیز قرار میگرفت؛ بعضی او را مبتذلنویس میدانستند و بعضی دیگر میگفتند کارهایش چندان که سروصدا کرده قوی نیست. بااینحال تمام این انتقادها باعث نشدند نام گلشیری بهعنوان یکی از ستارههای پرنور آسمان ادبیات، برای همیشه در حافظهها باقی نماند.
مرگ هوشنگ گلشیری، مرگ هر کسی نیست
بیماری از پاییز ۷۸ به سراغ نویسنده آمد؛ ریه عفونت کرده بود و نویسنده که هنوز سرپرشوری داشت و با تمام وجودش زنده بود، هرروز تحلیل رفت. درمانها جواب ندادند و گلشیری در سیزدهم خرداد سال ۱۳۷۹، به اغما رفت و سه روز بعد، یعنی شانزدهم خرداد سال ۱۳۷۹ درگذشت. مرگ او جامعهی ادبی را عزادار کرد و حتی روی منتقدانش تاثیر گذاشت؛ رضا براهنی نوشت: «مرگ هوشنگ گلشیری مرگ هر کسی نیست. موت نویسنده است که موتالاکبر است؛ آری، موتالاکبر است و مرگ گلشیری مرگ هر نویسندهای نیست». و عمران صلاحی در نامهای برایش نوشت: «شما با ما شوخی کردهاید. آخر چه معنی دارد که به این زودی بگذارید بروید. ما تازه چای دم کردهایم و منتظریم بچهها داستان بخوانند. اهل قلم از ترس شما جرأت نمیکردند بد بنویسند. ما مطمئنیم بعد از این هم جرأت نخواهند کرد، چون شما همچنان حضور دارید…».

اگر به مطالعه زندگینامه بزرگان علاقمند هستید، «پروین اعتصامی» را بخوانید.