فرقی ندارد اهل داستانهای علمی تخیلی باشید یا نه، در هر حال به احتمال زیاد یک بار هم که شده اسم آیزاک آسیموف به گوشتان خورده است. نویسندهای که داستان را به علم پیوند میداد و جهانی میساخت که خواننده را مسحور و مشعوف میکرد. دوم ژانویهی هر سال، با نام این نویسنده گره خورده است؛ نویسندهای که در داستانهایش مرزها و غیرممکنها بیمعنا میشدند و تخیل به بینهایت میرسد. یک نویسندهی علمی تخیلی تماموکمال. زندگینامه این نویسنده را به قلم سپیده بیگدلی، نویسندهی سایت کودک و نوجوان آی قصه بخوانید.

تولد در روسیه
آیزاک آسیموف در روسیه متولد شد؛ دوم ژانویهی سال ۱۹۲۰، در یک روستای کوچک. یک ساله بود که از بیماری سخت ذاتالریه جان سالم به در برد؛ شاید آن روزها کسی فکرش را هم نمیکرد تنها کودکی که از بین شانزده کودک مبتلا به این بیماری زنده ماند، قرار است قصهای پرشور رقم بزند و برای تمام عمر از مرگ و فراموشی بگریزد.
کودکی آیزاک آسیموف و ورود به دنیای خیالها
آیزاک آسیموف تنها سه سال داشت که خانوادهاش عزم مهاجرت به آمریکا کردند. پدرش با تلاش و کوشش فراوان یک مغازهی شکلاتفروشی تاسیس کرد؛ مغازهای که تمام اعضای خانواده باید در آن کار میکردند. آقای نویسنده در کودکی شاهد تلاش و سختکوشی پدر و مادرش بود و این ویژگی را از آنها به یادگار برد.
مغازهی شکلاتفروشی خانوادهی آسیموف، در کنار شکلات مجله هم میفروخت؛ مجلههایی که گاهی داستانهای علمی تخیلی هم بین مطالبشان داشتند. آیزاک از ۹ سالگی وارد مغازهی پدر شد و به واسطهی همین مجلهها، پایش به دنیای داستانهای علمی تخیلی رسید؛ دنیایی که او را جذب میکرد و شوری وصفناشدنی به جانش میانداخت. هر داستان را بارها و بارها میخواند و بالاخره تصمیم گرفت نویسندهی یکی از آنها شود؛ نویسندهی داستانهای علمی تخیلی.
شروع یک مسیر خوشمنظره
با وجود اینکه پدر از علاقهی آیزاک به داستانهای علمی تخیلی چندان راضی نبود، او محو و شیفتهی این نوع داستانها شده بود. شانزده ساله بود که ماشین تایپی از پدرش هدیه گرفت و هفده ساله بود که اولین داستانش را نوشت. اولین داستان او از سوی انتشارات رد شد، ولی چیزی نمیتوانست آیزاک آسیموف را از مسیر خوشمنظرهای که به آن پا گذاشته بود، برگرداند. او میخواست این مسیر را تا پایان برود و رفت. او جایی در مورد نوشتنش گفته بود: «داستان هایی را به صورت بداهه میگفتم و این کار خیلی سخت بود؛ مثل این بود که کتابی را بخوانی که تابهحال نوشته نشده. چه اتفاقی برای کاراکترها میافتاد؟ در تمام آن سالها داستانهایی مهیج می نوشتم اما هیچگاه تصورش را هم نمیکردم که کتابهایم روزی منتشر شوند.»
آیزاک آسیموف هجده سالگی در انجمن طرفداران داستانهای علمی تخیلی عضو شد و در همان سال اولین داستانش را در مجلهی مشهور علمی تخیلی به سردبیری هوگو گرنسبک Amazing Stories به ازای ۶۴ دلار فروخت.
دوران طلایی داستانهای علمی تخیلی
در دورهی طلایی داستانهای علمی تخیلی سه نام به چشم میخورد؛ آیزاک آسیموف، آرتور سی کلارک و رابرت آهاین. دورانی که نگاه جهان روی این ژانر نشست و مردم از سرتاسر دنیا برای خواندن داستانهای علمی تخیلی سرودست میشکستند. آیزاک به پشتوانهی بار علمی غنی، تاثیر زیادی در افزایش کیفیت داستانهای علمی تخیلی داشت و دنیای این داستانها را دگرگون کرد.
رد پاهایی پررنگ در دنیای علم
آیزاک آسیموف تنها پانزده سال داشت که تحصیلات دبیرستانش را به پایان رساند و وارد کالج شد. عاشق شیمی بود و دوست داشت به زیر و بم این علم مجهز شود. در نوزده سالگی از دانشگاه کلمبیا در رشتهی شیمی فارغالتحصیل شد و بیستویک سال داشت که کارشناسی ارشدش را به پایان رساند. او همزمان با تحصیل زبانهای فرانسه و آلمانی را هم یاد گرفت و بیوقفه در مسیر یادگیری پیش رفت. در بیستونه سالگی به عضویت هیئتعلمی دانشگاه بوستون درآمد و تدریس شیمی را شروع کرد. سیوپنج ساله بود که استاد ممتاز شناخته شد و در شصتونه سالگی به مقام استاد تمامی رسید. تمام اینها در حالی اتفاق میافتاد که او در دنیای داستان و ویراستاری هم گام برمیداشت. آیزاک در تمام عمر متوقفناشدنی و شکستناپذیر به نظر میرسید.
نوشتن بیوقفه، نوشتن از همهچیز
در کارنامهی کاری آیزاک آسیموف در زمینهی نوشتن، به عدد باور نکردنی ۵۰۰ کتاب میرسیم. او همیشه سختکوش بود و جایی در مورد سختکوشیاش گفته بود: «برای من مایه غرور است که هر چند ساعت شماطهداری دارم، اما هیچگاه آن را کوک نمیکنم و ساعت شش صبح خود از خواب بیدار میشوم؛ من هنوز به پدرم ثابت میکنم که آدم تنبلی نیستم.»
مسیر نویسندگی آیزاک آسیموف دو شاخه داشت؛ کتابهای داستانی و غیرداستانی. کتابهای داستانی عموماً داستانهای علمی تخیلی بودند و کتابهای غیرداستانی بازهی وسیعی از مسائل علمی را در برمیگرفتند. با نگاهی به آثار او هم به داستانهای علمی تخیلی مهم برمیخورید، هم کتابهای تاریخی، هم کتابهای علمی و حتی کتابهای دینی. او بیوقفه مینوشت و میآموخت و این روند تا پایان عمرش ادامه داشت.
قصهگویی در لفاف علم
آیزاک عمدهی شهرتش را از نوشتن داستانهای علمی تخیلی به دست آورد. داستانهایی که با وجود برخورداری از عنصر سرگرمی و جذابیت، به طرز حیرتآوری به علم متعهد بودند و پشتوانهی علمی داشتند. شاید همین توانایی او در پیوند زدن جذابیت داستان با صراحت و شگفتانگیزی علم بود که نامش را تا ابد بر تارک داستانهای علمی تخیلی نشاند. در ضمن داستانهای او با وجود صحبت از مسائل علمی و آینده، زبانی روان و ساده دارند که جلوی پای هیچ گروه سنیای، مانع نمیتراشند و از کودکان تا بزرگسالان، همه میتوانند از خواندنشان لذت ببرند.
نگاهی به داستانهای آیزاک آسیموف
از بین داستانهای آیزاک آسیموف چند داستان شهرت بیشتری پیدا کردند و پایشان به دنیای سینما هم باز شد. از این مجموعههای پرطرفدار میتوان به مجموعه «بنیاد» اشاره کرد؛ مجموعهي هفت جلدی بنیاد در مورد فروپاشی امپراتوری کهکشانی دوازده هزار ساله است. در این بین هری میتواند آینده را ببیند و برای نجات بشریت تلاش میکند. مجموعهی بنیاد از جذابترین و خواندنیترینهای این ژانر جذاب است که در سرتاسر دنیا طرفداران بیشماری دارد.
از دیگر داستانهای پرطرفدار آسیموف، میتوان به مجموعهی «رباتها» اشاره کرد. مجموعهی رباتها شامل داستانهایی از یکی از شگفتانگیز دستاوردهای علم، یعنی رباتها است. در داستانهای او سه قانون برای رباتها تعریف شده است: 1. یک ربات نباید به انسان آسیب برساند یا در اثر عدم اقدام، اجازه آسیب رساندن به انسان را بدهد. ۲. یک ربات باید از دستوراتی که توسط انسانها داده میشود اطاعت کند، مگر در مواردی که این دستورات با قانون اول مغایرت داشته باشد. 3. یک ربات باید از وجود خود محافظت کند تا زمانی که چنین حفاظتی با قانون اول یا دوم مغایرت نداشته باشد.
دستاوردها و پیشبینیهای او هنوز در دنیای علم تازه و زندهاند و به کار گرفته میشوند. بهزعم بعضی آسیموف از پیشگویان تکنولوژی هوش مصنوعی بوده است؛ داستانهای او صرفاً از تخیل جان نمیگرفتند، بلکه منشا علمی هم داشتند. او تلاش زیادی برای ترسیم یک چهارچوب در زمینهی حضور رباتها بین انسانها کرد و این نشان از تیزبینی و هوش شگفتانگیزش دارد.
زندگی شخصی آقای نویسنده
آیزاک در بیستودو سالگی با اولین همسرش آشنا شد و ازدواج کرد. این ازدواج منجر به تولد دو فرزندش شد ولی در نهایت به جدایی رسید. او بار دیگر در پنجاهوسهسالگی ازدواج کرد.
پایانی برای مرد خستگیناپذیر
آقای نویسنده، استاد شیمی و مرد آیندهبین، در شصتوسه سالگی و به دنبال یک عمل جراحی دچار بیماری ایدز شد؛ در سالهایی که این بیماری شناخته شده نبود و خانوادهاش مجبور شدند بیماریاش را پنهان کنند. همین بیماری بود که باعث شد آیزاک آسیموف در هفتادودو سالگی، تن خستگیناپذیرش را به مرگ تسلیم کند و روز بعد، بعد از سالها خواب بماند و ساعت شش صبح بیدار نشود.
او زندگی هفتادودوسالهاش را تا قطرهی آخر زندگی کرد؛ آنقدر که مرگ هم نتوانست ردپایش را از حافظهها پاک کند. حالا سیارکی به نامش است، چالهای در سیارهی مریخ دارد، جهان علم از دستاوردهایش تغذیه میکند، دهها جایزه برایش ثبت شده و مهمتر از همه، کتابهایش هنوز درهای دنیایی بدون مرز را به روی کودکان و نوجوانان باز میکنند. خوانده میشوند و خیال میسازند و لذت میبخشند.
پیشنهاد میکنیم «زندگینامه برادران وایت» را هم بخوانید.