مسابقه آی قصه

قصه | آنیتا حاتمی | کد:۱۴۲

این اثر در بخش «قصه» مسابقه‌ی «من و ویروس» پذیرفته شده است.

اگر این اثر را دوست دارید، می‌توانید در پایین همین پست، آن را لایک کنید و یا نظرتان را بنویسید.

برای شرکت در مسابقه این‌جا را بخوانید |

دیگر آثار شرکت‌کننده در مسابقه را این‌جا ببینید |


سلام ، من کارآگاه کنجکاو هستم و با دوست عزیزم خانم آراسته در آپارتمانی واقع کوچه اقاقی یکم زندگی می کنیم. البته محل کار و زندگی ما یکی هست و ماجراهای زیادی هر روز برای ما پیش می آید که امروز می خواهم جدیدترین آنها را برای شما تعریف کنم.

آن روز صبح هم مثل روزهای دیگر با صدای وحشتناک ساعت خانم آراسته از خواب بیدار شدم . هنوز خواب و بیدار بودم که صدای جیغ خانم آراسته بلند شد ” وای خاک بر سرمون شد”.از اتاق بیرون پریدم و پرسیدم “چی شده باز ؟” خانم آراسته با همون جیغ بنفش گفت :”ک ک رررروونا” گفتم :کرونا دیگه چیه ؟ این را که گفتم خانم آراسته مثل دکترها قیافه گرفت و گفت : کرونا اسم یک ویروس هست که همه جای دنیا رو آلوده کرده ، یک کم مطالعه کن بفهمی .خیله خب من بیرون می رم خرید کنم.راستی چی بخرم ؟اصلاً چرا دارم از تو می پرسم ، خودم می دونم چی بخرم .نخود ، برنج ، چای ، قهوه ، بیسکویت ،حبوبات .خب من رفتم، کاری داشتی زنگ نزن اعصاب ندارم.

تا اومدم جواب بدم در را بست و رفت.

دو ساعت بعد با صدای غر زدن های خانم آراسته در را باز کردم.

-وای از کمر افتادم ،

-راستی متوجه چیزی نشدی هنوز ؟

-نه ،آهان کرونا رو می گی ؟

-نه این همسایه جدید رو می گم

– آخه به تو چه ربطی دار ه؟

-واقعاً که ، الکی نیست که به من می گن کارآگاه کنجکاو. حالا با من حرف نزن می خوام راجع به کرونا تحقیق کنم ؟

-تحقیق نداره ، یک ویروس خطرناک و وحشتناک که همه را می کشه

-صبر کن ، من کلی مطلب جستجو کردم .این جوری ها هم نیست .بهترین راه مقابله با کرونا پیشگیری است.یعنی از خونه بیرون نریم و مرتب دست ها را با آب و صابون و یا محلول مخصوص ضدعفونی کنیم.باید سیستم ایمنی بدن رو هم تقویت کنیم.به همین سادگی.

وقتی حرفم تمام شد برگشتم دیدم خانم آراسته اصلاً تو اتاق نیست و داشتم برای خودم حرف می زدم.خیلی ناراحت شدم همین که اومدم یک چیزی بهش بگم باز جیغ زد و گفت :

-واای ، اینجا رو نگاه کن

بدو بدو خودم رو به کنار پنجره رساندم و دیدم یک آمبولانس با چند تا آدم که لباس های عجیب داشتن وارد ساختمان ما شدند.بازهم کنجکاوی من گل کرد و از آپارتمان بیرون رفتم . تا در رو باز کردم یکی از اون آدم ها گفت :

-خانم نزدیک نشوید ، همسایه شما کرونا گرفته

بهش گفتم :

یعنی ما هم آلوده شدیم؟

جواب داد :

آرامشتون را حفظ کنید.به خودتون انرژی مثبت بدین.اگر علائم را داشتین اول تلفن بزنید و الکی به بیمارستان مراجعه نکنید.

با خودم گفتم : این دکترها و پرستارها فرشته های روی زمین هستن.با این همه خطر میان سرکار و تازه سعی می کنن روحیه بیمارها رو حفظ کنن.باید همه دست بوس این افراد باشیم.

فردای روز خرید در حالی که کسی در خیابان حضور نداشت ، خانم آراسته من را با انواع وسایل و صداهایی که بلد بود از خواب بیدار کرد و گفت : درست است که امسال از عید دیدنی خبری نیست ولی دلیل نمی شه که خانه تکانی را فراموش کنیم.یالا بلند شو شروع کنیم.

در حالیکه خواب و بیدار بودم گفتم : آخه دانشمند الان وقت خانه تکانی …

هنوز جمله ام تمام نشده بود که با صدای سوت ایشان از جا پریدم.حدود ساعت 8 صبح خانم آراسته با سر و صدای زیاد لپ تاپ را روشن کرد تا برای جلوگیری از انتشار ویروس کرونا خرید اینترنتی کند.من هم که مطمئن بودم این کار را بلد نیست بی خیال داشتم کتاب می خوندم که صدای زنگ در بلند شد .وقتی بیرون را نگاه کردم دیدم یک وانت بیرون پارک کرده و دقایقی بعد این خانه ما بود که با یک عالمه بطری وایتکس و الکل پر شده بود.هنوز تو شوک بودم که خانم آراسته فریاد زد : زود باش دیر شده .از الان من فرمانده نظافت خونه هستم.تا اومدم بفهمم چه بلایی سرم اومده دیدم جارو و دستمال و سطل آب به دستم داده شده و با صدای مثل شیپور دوست عزیزم کار را شروع کردم.

حتماً تمام شما عزیزانی که دوستشان مبتلا به وسواس است می دانید که غم انگیزترین کار قبل از عید نوروز حتی در ایام کرونا هم خانه تکانی است.خانه تکانی دوست من از شست و شوی دستگیره در شروع می شود و تا برق انداختن سوراخ کلیدها ادامه پیدا می کند و امسال هم این ماجرا در حال اتفاق افتادن بود. هنوز دقایقی از شروع خانه تکانی نگذشته بود که صدایی شبیه آبشار بلند شد و بعد از آن بوی وایتکس همه خانه را گرفت.همین که سرم را چرخاندم دیدم که دوست عزیز من سطل وایتکس را روی لوستر خالی کرده و وقتی تعجب من را دید گفت : چیه ، باید تمیز بشه دیگه.

چشمتون روز بد نبینه ، از بوی وایتکس گیج شده بودم ولی خیالم راحت بود که آبشار وایتکس ایشان همه جا را تمیز کرده . اما هنوز از این فکر بیرون نیامده بودم که حس کردم دارم پرواز می کنم و بعد محکم به زمین خوردم. بله ، دوست عزیزم فرش را از زیر پای من کشیده بود تا زمین را ضد عفونی کند . همه بدنم درد می کرد . تا اومدم بلند بشم حس کردم تو دریا رفتم. بله ، خانم آراسته عزیز سطل دیگری از وایتکس و الکل را روی زمین خالی کرده بود و وقتی اعتراض کردم گفت : باید همه جا ضد عفونی بشه.کرونا بگیری خوبه ؟تقصیر منه که دارم این همه زحمت می کشم. بعد با حالت قهر رفت تا داخل اتاق کار را تمیز کند. خوشحال بودم که بالاخره اوضاع آرام شده که یکهو صدای فریاد خانم آراسته بلند شد. با عجله خودم را به اتاق رساندم و دیدم خانم آراسته روی زمین افتاده و موهاش مثل قاصدک سیخ سیخی شده. تازه فهمیدم چه بلایی سر دوست عزیزم اومده. خانم آراسته داخل پریز را الکل زده بود و جناب برق هم او را گرفته بود.سراسیمه با اورژانس تماس گرفتم و وقتی آمبولانس رسید قیافه پرستاران اورژانس وقتی داخل خانه آمدن دیدنی بود.خلاصه دردسرتون ندم بماند که دوست من در بیمارستان چه سر و صدایی راه انداخته بود که ” ای وااای من را ضد عفونی کنید “.خوشبختانه دوستم بعد از چند ساعت از بیمارستان مرخص شد ولی تا چندین روز همش در خواب می گه ” اون رو تمیز کن. بجنب دیگه “.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *