سپیده بیگدلی، نویسندهی اپلیکیشن قصه صوتی آیقصه: نام صمد بهرنگی بیشتر با قصه ماهی سیاه کوچولو گره خورده است، اما او نه تنها قصه کودکانه مینوشت بلکه معلم، مترجم، پژوهشگر و منتقد اجتماعی نیز بود. این نویسنده ادبیات کودک در دوم تیر ۱۳۱۸ به دنیا آمد و در نهم شهریور ۱۳۴۷ از دنیا رفت. در این مطلب بخشهایی از زندگینامه بهرنگی را مرور میکنیم.
صمد بهرنگی ؛ راوی قصههای کوچه و خیابان، یا هانس کریستین ایرانی
«قصهی من از کوچه و بازار و دهات و مردمان و بزرگان و کوچکترانِ سرزمینمان زاده شده است.»
صمد بهرنگی، همانطور که خودش در جملهی بالا گفته، راوی قصههای کوچه و خیابان بود. قصهگوی آدمهای معمولی و رنجها و شادیهایشان. آقای معلم، پای آدمهای اطرافش را به قصههایش باز میکرد. بسیاری از شخصیتهای داستانهای او، برگرفته از آدمهای اطرافش بودند. اولدوز، زنبابا، یاشار و بعضی شخصیتهای دیگر، از آدمهای اطراف صمد بهرنگی جان گرفته و در داستانهایش ایفای نقش میکردند.
درباره نویسندگان قصه کودکانه بیشتر بخوانید: هانس کریستین اندرسن و رولد دال
تبریز؛ میزبان خالق قصه کودکانه های شیرین
یک روز احتمالاً گرم تابستانی، دوم تیرماه سال ۱۳۱۸، محلهی چرنداب، در جنوب شهر تبریز، میزبان کودکی به نام صمد بود. کودکی که بعدها، قصهساز شبهای کودکان ایران شد و نامش با قصه کودکانه هایی خواندنی گره خورد.
فرزند چهارم خانوادهی بهرنگی ، در دل فقر متولد شد؛ فقری که پدر را عازم سفری بیبازگشت به قفقاز کرد. فقری که ردپایش در آثار صمد و تلاشش برای بهتصویر کشیدن رنج دیگران، به چشم میخورد. فقری که صمد را واداشت برای مبارزه با آن از سلاح داستان استفاده کند و در دنیای قصهها، با رنجها بجنگد.
صمد اما به دانشسرای مقدماتی تبریز رفت و زمانی که تنها ۱۸ سال داشت، بهعنوان معلم شروع به کار کرد. بعدها در دانشکدهی ادبیات تبریز، رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی خواند و در نوزده سالگی، اولین داستانش را منتشر کرد.
کاش زنگ آخر مدرسه نخورد
صمد بهرنگی، در وهلهی اول، معلم بینظیری بود؛ معلمی که شاگردهایش منتظر خوردن زنگ آخر مدرسه نبودند. بهرنگی همیشه به شاگردهایش میگفت او را «آقا» صدا نزنند؛ هرچه میدانست به شاگردهایش منتقل میکرد و آنها روانهی دنیای داستانها و کتابها میکرد تا ببینند و بخوانند و جهانشان بزرگتر شود. بسیاری از شاگردهای او، بعد از تمام شدن مدرسه هم دوستهای آقای معلم باقی میماندند. شاگردها، اولین شنوندههای قصه کودکانه های صمد، قبل از انتشار بودند. آقای معلم، نهتنها روی شاگردهایش، بلکه روی چند نسل از کودکان تاثیر گذاشت.
اخراج از مدرسه
حرفهای بیپروای آقای معلم و تشویق بیامان دانشآموزان برای خوب دیدن و خوب زندگی کردن، بالاخره کار دستش داد. رئیس ادارهی فرهنگ، با انتقاد از صحبتهای بهرنگی در کلاسهای درس، او را از دبیرستان اخراج کرد و به دبستان فرستاد. چیزی جلودار آقای معلم نبود و سال بعد پایش به دادگاه باز شد. خانهي او بارها بازرسی شد و سایهی حکومت بر سرش سنگینی میکرد. با اینحال، سدی نمیتوانست جلوی عشق شورانگیز صمد، برای دعوت دیگران به زندگی بایستد.
آقای نویسنده و ساختن دنیایی برای کودکان

صمد بهرنگی، قصهگوی نسلی محروم از کودکان ایران بود. کودکانی در دل شهرها و روستاهای دورافتاده، که دنیای کوچکی داشتند. داستانهای سادهی صمد، با مفاهیمی اخلاقی و تصاویری بدیع، دنیای تازهای را برای کودکان دههی چهل ساختند؛ دنیایی از کلمهها، بالهایی برای خیال و پرواز به سمت نیمهی روشنتر زندگی. او در نوزده سالگی عادت را نوشت و یک سال بعد سراغ نوشتن تلخون رفت. همچنین در روزنامههای مختلفی مقالههایی مینوشت. داستانهای او زبانی ساده، شیرین و روان دارند و اکثراً نمادین هستند.
دیدگاه بهرنگی در مورد داستان و ادبیات کودک
بهرنگی در مقالهای از دیدگاهش در مورد داستان و ادبیات کودک گفته است:
دیگر وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به تبلیغ و تلقین نصایح خشک و بیبروبرگرد، نظافت دست و پا و بدن، اطاعت از پدر و مادر، حرفشنوی از بزرگان، سر و صدا نکردن در حضور مهمان، سحرخیز باش تا کامروا باشی، بخند تا دنیا به روت بخندد، دستگیری از بینوایان به سبک و سیاق بنگاههای خیریه و مسائلی از این قبیل که نتیجهی کلی و نهایی همهی اینها بیخبر ماندن کودکان از مسائل بزرگ و حاد و حیاتی محیط زندگی است. چرا باید در حالی که برادر بزرگ دلش برای یک نفس آزادی و یک دم هوای تمیز لک زده، کودک را در پیلهای از «خوشبختی و شادی و امیدِ» بیاساس خفه کنیم؟ بچه را باید از عوامل امیدوارکنندهی الکی و سستبنیاد ناامید کرد و بعد امید دگرگونهای بر پایهی شناخت واقعیتهای اجتماعی و مبارزه با آنها را جای آن امید اولی گذاشت.
ایا کودک غیر از یاد گرفتن نظافت و اطاعت از بزرگان و حرفشنوی از آموزگار (کدام اموزگار؟) و ادب (کدام ادب؟ ادبی که زورمندان و طبقهی غالب و مرفه حامی و مبلغ آن است؟) چیز دیگری لازم ندارد؟
آیا نباید به کودک بگوییم که در مملکت تو هستند بچههایی که رنگ گوشت و حتی پنیر را ماه به ماه و سال به سال نمیبینند، چرا که عدهی قلیلی دلشان میخواهد همیشه «غاز سرخ شده در شراب» سر سفرهشان باشد؟
بهرنگی بارها به دلیل این دیدگاه مورد انتقاد قرار گرفت؛ بعضیها معتقد بودند آثار او مناسب کودکان نیست. با این حال همه متفقالقول در تاثیر غیرقابل انکار او در ادبیات کودک تفاهم دارند.
قصه ماهی سیاه کوچولو، آقای نویسنده را روی قله برد

«من میخواهم بدانم که راستی راستی زندگی یعنی اینکه توی یک تکه جا، هی بروی و برگردی تا پیر شوی و دیگر هیچ؟ یا اینکه طور دیگری هم توی دنیا میشود زندگی کرد؟»
انگار بهرنگی تمام رویاهایش را در این چند خط از قصه ماهی سیاه کوچولو ، یکی از مشهورترین و پرطرفدارترین آثار ادبیات کودک و نوجوان، به تصویر کشیده است. شجاعت، رهایی، سرک کشیدن در گوشههای دیگر زندگی، بیرون زدن از پیله و فرار از تکرار. مفاهیمی که با شوق و اصرار در گوش کودکان روستاهای محروم آذربایجان میخواند. مفاهیمی که نهتنها در ماهی سیاه، بلکه در تمام داستانهایش فریاد میزد. قصه ماهی سیاه کوچولو، خالقش را به قله برد؛ برایش جایزهها به ارمغان آورد و از مرزها بیرون زد و به زبانهای بسیاری درآمد. جایزهی بهترین کتاب کودک سال ۱۳۴۷، جایزهی نمایشگاه کتاب کودک در ایتالیا، جایزه بیینال براتیسلاوای چکسلواکی و جایزههای متعدد، ارمغانهای ماهی سیاه کوچولو برای بهرنگی بودند. ماهی سیاهی که شوق سفر داشت، شوق بر هم ریختن جریان عادی و رخوتانگیز زندگی و رفتن به سمت زندگی تازه.
اسمهایی که همهشان صمد بهرنگی بودند
بهرنگی بارها از سمت ساواک و نیروهای امنیتی، تحت تعقیب قرار گرفت. بسیاری از آثار او با نام مستعار به چاپ رسیدند. در کتابی افشین پرویزی میشد، در کتابی بهرنگ و در کتاب دیگری داریوش نواب مرغی. اسمهایی که همهشان صمد بهرنگی بودند.
قهوهخانهی خران، پاتوق بزرگان
بهرنگی از آن دسته نویسندههایی بود که دوست داشت در دل جامعه رفتوآمد کند. دوست داشت مردم را از نزدیک ببیند و جزئی از آنها باشد. دوست داشت از پنهانیترین زوایای زندگی مردم معمولی خبردار شود. حتی شهرت هم نتوانست صمد را از مردم جدا کند. او زمانهای زیادی را با اقشار مختلف سپری میکرد؛ با رانندهها، مردم روستا و عابرهای غریبه. او در هر فرصتی به قهوهخانهی خران در بازار تبریز میرفت و پای صحبت طنزگویان تبریز مینشست. قهوهخانهای که میزبان بزرگانی چون عمران صلاحی و غلامحسین ساعدی هم بود.
حامی کتابخانهها
بهرنگی شیفتهی کتابها و مطالعه بود؛ او در تمام سالهای کوتاه فعالیتش بهعنوان معلم و نویسنده، شاگردها و اطرافیانش را به مطالعه دعوت میکرد. از کتابخانهها حمایت میکرد و کتاب خواندن را تنها راه نجات از روزهای سیاه آن سالها میدانست. از نگاه بهرنگی، راه نجات از بین کلمهها، کتابها و کتابخانهها عبور میکرد.
چند اثر از اندرسن ایرانی
اگر چه داستان کودک و نوجوان در ایران، به قلم مهدی آذریزدی متولد شد؛ اما به دست بهرنگی محکم شد و اوج گرفت. از او آثار ارزشمند زیادی به جا مانده است؛ اما بعضی از مشهورترین آثارش به شرح زیر هستند:
۱. افسانههای آذربایجان:

افسانهها، پیوندهایی بین دنیای امروز و گذشتهاند. بهرنگی در اقدامی ارزشمند، مجموعهای از داستانهای محلی و افسانههای آذربایجان یا فولکورها را در مجموعهای گردآوری کرده است. افسانههایی که علاوه بر حمل بخشی از هویت و تاریخ، زبان و نثری خواندنی دارند. افسانههایی که قاصدی بین گذشته و حالاند.
۲. تلخون:
تلخون، شامل ده قصه کودکانه بهرنگی در یک اثر است. داستان کوتاه تلخون، یکی از داستانهای این مجموعه، داستان دختریست که از پدر تاجرش میخواهد برایش سوغاتی دل و جگر بیاورد. تلخون اول به زبان ترکی نوشته شد، ولی بعد خود بهرنگی آن را به زبان فارسی ترجمه کرد. هر کدام از داستانهای این مجموعه، با زبان و روایت ساده، پیامی برای کودکان دارند. داستانهای تلخون، اگرچه عاری از پیچیدگی هستند، ولی به خواننده، به کودکانی که همنشین این کلمات میشوند، بالهایی برای خیال میبخشند.
۳. قصههای بهرنگ:
قصههای بهرنگ مجموعهای از قصههای صمد بهرنگی است. داستانهایی خواندنی، پر از شخصیتهایی که همیشه در ذهنتان میمانند. شخصیتهایی که بعد از بستن کتابها، با شما خداحافظی نمیکنند و برای همیشه در گوشهای از ذهنتان اقامت دارند.
۴. موش گرسنه:
موش گرسنه داستان موشی است که هرچه میخورد سیر نمیشود، تا اینکه کارش به خوردن انسانها میرسد. این داستان، روایتی شیرین و خواندنی دارد و در نهایت به مفاهیم اخلاقی منتهی میشود.
خالق قصه ماهی سیاه کوچولو، طعمهی آبهای ارس شد
یک روز احتمالاً گرم تابستانی، نهم شهریور سال ۱۳۴۷، آقای معلم در رود ارس غرق شد. وقتی تنها ۲۹ سال داشت. جسدش را چند روز بعد پیدا کردند. روایات مختلف و متناقضی از مرگ این نویسنده ادبیات کودک وجود دارد؛ اکثر اطرافیان مرگ او را کار ساواک میدانند؛ بعضیها هم میگویند مرگ او تنها یک حادثه بود. اسد بهرنگی، برادر صمد بهرنگی، ادعا کرده زخمهایی روی پیکر برادرش دیده است. بعدها، نویسندگان ادعا کردند مرگ بهرنگی به دلیل بلد نبودن شنا بوده و آنها دوست داشتند از مرگش افسانه بسازند و آن را گردن حکومت بیندازند.
در هر حال، قصه کودکانه های زیادی همراه آقای نویسنده در رود ارس غرق شدند و دو قصه هم ناتمام ماندند. اما قصههایی که ماندند، کارشان را خوب انجام دادند و بهرنگی را به چهرهای ماندگار برای کودکان و بزرگسالان تبدیل کردند.
زندگی ۲۹ سالهی آقای معلم، کوتاه، اما تاثیرگذار و ماندنی بود.
ماهی سیاه کوچولو ، بهرنگی را نامیرا کرد
بهرنگی در ماهی سیاه کوچولو نوشته بود:
مرگ خیلی آسان میتواند الان به سراغ من بیاید، اما من تا میتوانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبهرو شدم –که میشوم– مهم نیست ، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.
همین کتاب، بهرنگی را از دام مرگ و فراموشی نجات داد، حتی سالها بعد از غرق شدن پیکرش در ارس. زندگی کوتاه او، برای همیشه در تاریخ ماندگار شد؛ هم زندگی و هم مرگ او، در زندگی دیگران تاثیر داشت؛ گوشها و چشمهای زیادی را با قصهها آشتی داد، دنیاهای جدیدی برای کودکان ساخت و به آنها بال خیال داد.
ماهی سیاه کوچولو، بعد از مرگ نویسندهاش هم یکجا ننشست، به کشورهای مختلف سفر کرد، دستمایهی ساخت فیلم شد و تا سالها بعد، جایزههای مختلفی گرفت. فرشید مثقالی، تصویرگر اثر هم جایزهی هانس کریستین اندرسن را به خانه برد.
«همهی ما ماهی سیاه کوچولو هستیم»، این توصیف توران میرهادی، مادر ادبیات کودک ، از اثر ماندگار آقای نویسنده است؛ در سال ۱۳۹۴، بعد از اینکه ماهی سیاه سالها بعد از مرگ خالقش، بهترین اثر خارجی در انگلستان شد.
بهرنگی از نگاه بزرگان ادبیات
صمد بهرنگی با عشق به مردم و آتشی که از این عشق در سینهاش گر میگرفت، چشمانداز محرومیتهای جامعه را با درنگ در تضادهایی که خاستگاه این حرمانهاست، در آثارش تصویر کرد. بهرنگی، این معلم محرومان، از بچهها آغاز کرد، جانمایهاش را از بچههای محروم گرفت و به آنان بخشید. این بخشش او به بچهها آموخت که باید راهی جست تا ایستاد و گریاند. نمیتوان مسیحوار آن سوی صورت را نیز آمادهی خوردن سیلی کرد. او به بچهها فهماند که هیچ بچهای پولدار بهدنیا نمیآید. پدر اگر بینان به خانه بازمیگردد، گناهی ندارد. این علتی دارد و اگر تنپوش ژندهی او در مدرسه، تحقیر برایش میخرد علتی دیگر.
خسرو گلسرخی
من خودم را لایق این نمیدانم که بگویند جای صمد زندگی میکنم؛ زمانی که خبر فوت صمد را شنیدم، در منزل بودم و تا ساعت دو نیمهشب در راهرو قدم میزدم. خوابم نمیبرد. تنها میخواستم ذهنم را آرام کنم و تا زمانی که شروع به نوشتن کردم، این آرامش را نیافتم. «صمد جاودانه شد» را آن زمان نوشتم.
علی اشرف درویشیان دربارهی صمد بهرنگی
اگر بخواهم در مورد میراث صمد در حیطه ادبیات کودک صحبت کنم، باید بگویم او نماینده گرایشی در این ادبیات است که به کارگران و محرومانی توجه دارد که در همان زمان توسط دیگر نحلههای ادبیات کودک یکسر نادیده انگاشته میشدند و به نظر من اگر صمد الان زنده بود، تمرکزش برای مثال روی کودکان کار و خیابان بود.
اکبر معصوم بیگی در مصاحبه با مجله چلچراغ
آثار
اولدوز و کلاغها، پاییز ۱۳۴۵
اولدوز و عروسک سخنگو، پاییز ۱۳۴۶
کچل کفتر باز، آذر ۱۳۴۶
پسرک لبو فروش، آذر ۱۳۴۶
افسانه محبت، زمستان۱۳۴۶
ماهی سیاه کوچولو ، تهران ، مرداد ۱۳۴۷
پیرزن و جوجه طلاییاش، ۱۳۴۷
یک هلو هزار هلو، بهار ۱۳۴۸
۲۴ ساعت در خواب و بیداری، بهار ۱۳۴۸
کوراوغلو و کچل حمزه، بهار ۱۳۴۸
تلخون و داستانهای دیگر، ۱۳۴۲(شامل ده داستان: تلخون، بی نام، عادت، پوست نارنج، قصه آه، آدی و بودی، به دنبال فلک، بزریش سفید، گرگ و گوسفند، موش گرسنه)
کلاغها، عروسکها و آدمها
دومرول
کتاب و مقاله از بهرنگی
کند و کاو در مسائل تربیتی ایران، تابستان ۱۳۴۴
فولکلور و شعر
الفبای فارسی برای کودکان آذربایجان
افسانههای آذربایجان(ترجمه فارسی)، جلد ۱، اردیبهشت ۱۳۴۴
افسانههای آذربایجان (ترجمه فارسی)، جلد ۲، تهران، اردیبهشت ۱۳۴۷
تاپما جالار، قوشما جالار (مثلها و چیستانها)، بهار ۱۳۴۵
پاره پاره (مجموعه شعر از چند شاعر ترک)، تیر ۱۳۴۲
مجموعه مقالهها
انشا و نامهنگاری برای کلاسهای ۲ و ۳ دبستان آذربایجان در جنبش مشروطه
ترجمهها
دفتر اشعار معاصر از چند شاعر فارسی زبان
ما الاغها!، عزیز نسین، پاییز ۱۳۴۴
خرابکار (قصههایی از چند نویسنده ترک زبان)، تیر ۱۳۴۸
کلاغ سیاهه، مامین سیبیریاک (و چند قصه دیگر برای کودکان)، خرداد ۱۳۴۸
آثاری پیرامون صمد بهرنگی
«صمد جاودانه شد»، نوشته علیاشرف درویشیان
«جهانبینی ماهی سیاه کوچولو»، نوشته منوچهر هزارخانی
«برادرم صمد» نوشتهی اسد بهرنگی
«صمد آن گونه که بود (نگاهی دیگر به قصهها و آرای صمد)»، نوشتهی رضا رهگذر
«صمد را غرق کردند یا کشتند؟» مستندی از زندگی بهرنگی
آنچه خواندید زندگینامه کوتاهی از صمد بهرنگی به قلم سپیده بیگدلی بود که به سفارش اپلیکیشن قصه کودکانه آی قصه و در ادامه مطالب بخش «زندگینامه» نوشته شده بود.
مطالب مرتبط:
احمدرضا احمدی؛ شاعر حرفهای ممنوعه با کودکان
چارلز دیکنز؛ نویسنده قصه کودکانه