روزنامه ایران به بهانه ۱۸ تیر، روز ملی ادبیات کودک و نوجوان، یک جمعخوانی کودکانه تدارک دیده است که در ایران جمعه ضمیمه شماره ۷۶۷۲ منتشر شده است. محسن بوالحسنی، روزنامهنگار، در این جمعخوانی با پوریا عالمی، نویسنده کودک و نوجوان، به گفتوگو نشسته است.
پوریا عالمی در گفتوگو با ایران جمعه از «آی قصه» و قصهگویی برای کودکان میگوید. در ادامه گفتوگوی پوریا عالمی، همبنیانگذار آیقصه را با ایران جمعه بخوانید.

جهان محتاج قصههای تازه است
محسن بوالحسنی: «ماهی سیاه کوچولو»، «سر و ته یک کرباس»، «آلیس در سرزمین عجایب»، «قصههای خوب برای بچههای خوب» و هزاران عنوان دیگر یادآور ادبیات کودک و نوجوان دوران کودکی نسلهای بسیاری از ماست. نسلی که با برگ برگ کتابهای هوشنگ مرادی کرمانی، مهدی آذریزدی و صمد بهرنگی و غیره خاطرهها داریم. حالا دیگر سالها از آن روزها گذشته و نسل نو در دنیای نوین امروزی سربرآوردند و تفاوت نوع سرگرمیهایشان با سرگرمیهای پدران و مادرانشان از زمین است تا آسمان. در این دوران حتی قصه و قصهگویی هم در حال فراموشی است. به همین خاطر «آی قصه» با ساخت شهری که ساکنانش عجیب و غریب هستند، توانسته قصه را در قالبی جدید به دنیای کودکان امروزی بازگرداند. حضور بیش از 100 هزار کاربر فعال و در واقع خانواده در این پلتفرم و بازخوردها در شبکههای اجتماعی هم گواه این است که کودکان و نوجوانان امروزی با شهر آیقصه و ساکنان آن یعنی هاپ هاپ و کرگدنی به نام کرگدن و دایناماینا و آدام فاضیا… ارتباط برقرار کردهاند. البته در کنار این شهر، آیقصه با قصههای سریالی صوتی دیگر و برنامههای تصویری هم مهمان خانههای کودکان و نوجوانان شده است. شرکت دانشبنیان دنیای کودکان آیقصه، سایت و اپلیکشن در حوزه قصهگویی و ادبیات کودک و نوجوان است که فعالیت خود را از سال ۹۷ آغاز کرد و پوریا عالمی که بسیاری او را بهعنوان روزنامهنگار و طنزنویس میشناسند حالا تمام انرژی خودش را بهعنوان همبنیانگذار روی «آی قصه» و تولید قصه برای کودکان این سرزمین گذاشته است. با او درباره «آی قصه» حرف زدهایم و هر آنچه به دنیای کودکان مربوط است.
- چه شد که پوریا عالمی بعد از سالها کار در مطبوعات، این حوزه را رها کرد و وارد حوزه کودک و قصهگویی و بنیانگذاشتن «آیقصه» شد و امروز یک طنزنویس سابق یا روزنامهنگار سابق و یک کارگردان و نویسنده کودک در حال حاضر شناخته میشود؟
بهنظر دلیل این چرایی و چگونگی را در دو بخش میشود پاسخ داد. یکی اینکه مثل هر کس دیگری، من هم تمام عمر فکر میکردم که باید جهان را تغییر داد و بعد فهمیدم این تغییر از درون باید اتفاق بیفتد و تنها جایی که شخصیت آدمی شکل میگیرد در کودکی است. با چنین نگاهی من با یک تجربه بیستسالهی روزنامهنگاری و حداقل دهدوازده سال، هر روز نوشتن طنز سیاسی، به این نتیجه رسیدم که من نه تنها جهان را نمیتوانم به هیچ نحوی تغییر بدهم بلکه آدمها را هم نمیتوانم تغییر دهم. از یک جایی به بعد در کار روزنامهنگاری بیم آن را داشتم که به تکرار بیفتم و افتاده بودم، چون میدیدم همه موضوعات، نظرها و آدمها در عرصه سیاست تکراری میشوند: در واقع صرفا اسمها عوض میشوند اما مسائل و مسوولیتها و بیمسوولیتیها سر جای خود باقی میمانند. این بهشخصه من را خسته کرد و دیدم دیگر از خواندن روزها صد خبر و گزارش و تحلیل به وجد نمیآیم. میدانی، آدم به سمت ادبیات میرود که به وجد بیاید و سر ذوق. اینجا بود که حس کردم شاید من دیگر نباید روزنامهنگاری کنم و باید برگردم به ادبیات بدون ژورنالیسم و در لحظه بودن و لحظهنگاری. به جایی که نیاز به موضعگیری هر روزه و روزمره نیست. راستش الان هم فکر میکنم امروز حتی روزنامهنگار سابق هم نیستم و فقط یک نویسنده کودک هستم. تصورم این است که ساختن یک جهان ساده و سرگرمکننده برای بچهها، توامان هم بسیار سخت و هم بسیار شیرین است اما در مقابل جهانی که در روزنامهنگاری و طنزنویسی سیاسی با آن مواجه میشوی بسیار سالمتر و بسیار واقعیتر است. تاثیری که من به عنوان یک نویسنده از کودک میگیرم بسیار شیرینتر از کف زدن هزارنفر برای نوشتن یک یادداشت مطبوعاتی است. این حرف البته شاید به این دلیل باشد که من به عنوان روزنامهنگار و طنزنویس این شانس را داشتم که یادداشتهام را مردم دوست داشته باشند و زیاد خوانده شود. شاید اگر این تجربه نبود من هم دیدگاه دیگری امروز داشتم.
جهان خیالی شهر آیقصه
- من میدانم که با این حوزه بیگانه نبودهای و آخرین حضورت را در مدرسه موشها به خاطر دارم و چندین کار دیگر؛ اما سوال اینجاست که «آی قصه» چطور بنا گذاشته شد و امروز در چه شرایطی است؟
همانطور که گفتی من عملا دور از کار کودک نبودهام و اولین تجربههایی که داشتهام بر میگردد به سالها قبل که کتابداری میکردم، یا قصه کودک نوشتم، بازی کودک طراحی کردم و… دهه هفتاد هم که در گلآقا، سروش نوجوان و… کار میکردم. مثلا توی مجله بچه گلآقا دبیر بخش بازی بودم. اینکه بیایم متمرکز شوم در آی قصه از دو سه سال پیش اتفاق افتاد که عملا دیگر امکان روزنامهنگاری و طنز نوشتن در مطبوعات را به دلایل مختلف نداشتم. دوستی دارم به نام امید که دختری به اسم باران دارد. یکروز به من گفت دخترم میگوید قصهها تکراری شده و قصه جدید میخواهد. من سوال دخترش را اینطور تغییر دادم که «اگر قصهها یک روز تمام شوند باید چه کنیم؟» همین سوال ساده ما را به این فکر انداخت که چرا یک جهان تازه برای بچهها تعریف نکنیم با شخصیتها و کاراکترهای جدید که به قصههای قدیمی سرزمین خودمان و دیگر سرزمینها هم ربطهایی داشته باشند. این دنیای کودکانه میتوانست مختصات و جغرافیای خودش را داشته باشد و در نهایت جهانی باشد که بچهها دوستش داشته باشند. این شد که به نوشتن داستان «شهر آی قصه» فکر کردم. شهری که در یک ناکجاآبادیست و یک دختر و پسر به نام مینا و سینا در آن وجود دارد و یک عالمه همسایه جالب. مثلا یک دایناسور به اسم «دایناماینا» پشت کوه همسایه مینا و سینا است. یک کرگدن، به نام «کرگدنی بهنام کرگدن» جلوی در خانهشان پارک کرده. یک سگ بامزه کتابخوان اما تنبل وجود دارد که همهاش جلوی تلویزیون است و اسمش «هاپهاپ» است. هزاران گربه وجود دارد که گربه شماره 6 کاراکتر اصلی ماست. یک آدم فضایی هم بالای خانه مینا و سینا سفینهاش خراب شده به نام «آدم فاضایا» و کاراکترهای دیگری که به نیاز و الزام داستان، وارد میشوند. وقتی کار مکتوب نهایی شد با خودم فکر کردم که میشود این داستان را کتاب کرد یا انیمیشن یا فیلم؛ اما به این نتیجه رسیدم که امروز بچهها قصه کم دارند و قصهگویی. مدام سرشان توی گوشی است و تصویرهایی میبینند یا از طریق تلویزیون و ماهواره یکعالمه انیمیشنهای سریع و تند میبینند و فرصت مکث و خیال نیارند. به خودم گفتم آنچه جهان کودک را میسازد خیالپردازیست و آنچه میتواند به خیال پردازی کمک کند بهاحتمال زیاد رهایی فکر است. آیا در میان سرعت جهان امروز میشود یک لحظه تامل و تعمق برای کودکان و نوجوان به وجود آورد؟ با این نگاه بود که آی قصه را به سریال صوتی و نمایش صوتی تبدیل کردیم. کار سختی بود. چون نمی برای من به عنوان نویسنده دانستیم کودکان حاضرند به صفحه موبایل خیره نشوند و دقایقی قصه گوش کنند؟ امروز خوشحالم این قصهها با هر سختی و زحمتی در تولید بوده، شنیده میشود و بچهها دوستش دارند. میدانی کجا شعفانگیز است و به وجد میآیی؟ الان به تعداد هر بچهای که شهر آی قصه را شنیده، یک جهان خیلی از شهر آی قصه در ذهن بچهها شکل گرفته است.
- بعد از این مرحله فکر کنم وارد طراحی کاراکترها شدید…
بله. اینجا کاراکترهای «آی قصه» را با سلمان طاهری، کارتونیست و طراح مطبوعاتی، طراحی کردیم و خیلی پروسه سختی بود چون اصرار داشتم کاراکترهای ما شبیه دیگر کاراکترها نباشند. مثلا از دایناسور هزاران کاراکتر وجود دارد و تلاش ما این بود که کاراکتر «آی قصه» را بسازیم. دایناسوری که تو را یاد دایناسورهای دیگر نیندازد. دایناسوری که دایناماینا باشد. پروسه طراحی کاراکترها به دلیل همین وسواس، پروسه زمانبری بود. تعداد کاراکترها زیاد بود و باید خیلی تلاش میکردیم. بعد از این مرحله هم پروسه تصویرسازی و ساختن فضای شهر «آی قصه» بود که سلمان با همراهی مجتبی حیدرپناه و در نظر گرفتن آن وسواسها که صحبتش شد شهر آی قصه را تصیرسازی و فضاسازی کردند. مرحله بعد طراحی صداهایی بود برای کاراکترها. صداهایی که باید به کاراکترها جان میداد اما در عین حال تبدیل به ادا نمیشد و شنونده را هم یاد کاراکتر دیگری نمیانداخت. آزاده موئدی فرد، بهادر مالکی، یاشار ابراهیمی و پیمان فاطمی در کنار الکا هدایت، که هر کدام تجربههای بسیار ارزشمند و شیرینی در کار عروسکی یا گویندگی برای کودک دارند، به تیم پیوستند. در این مرحله لیلی رشیدی نیز راوی و قصهگوی شهر آی قصه شد که به نظر من او یکی از بهترین روایتهای کودکانه را به دلیل لحن سالم و درستش دارد و میشود به جرات گفت که صدا و روایتش استانداردی در این حوزه است. در کنار همه اینها امروز بیش از 70 نویسنده و گوینده و تصویرگر با آی قصه در حال همکاری هستند.
جهان را قصه نجات میدهد

- چطور میشود کودکانی را که مسحور گوشیهای هوشمند یا انیمیشنهای معروف ماهوارهای هستند، با داستانهای «آی قصه» پیوند زد بیآنکه تحکمی در کار باشد… میخواهم بپرسم نگران نبودی که بچهها به قصههایت گوش نکنند؟
من فکر میکنم چیزی که جهان را نجات میدهد قصهگویی است و هر کاری بخواهیم انجام بدهیم هم باید قصهگویی را درش لحاظ کنیم. در سینما و تئاتر و… هم همین قصهگویی حرف اول را میزند چون ما قصهگو هستیم و در قصهگفتن و شنیدن تکامل پیدا کردهایم. با این نگاه اگر هر کسی با هر زبانی بیاید قصهای تعریف کند و برای این قصه قاعدههایی در نظر بگیرد و خوب هم آن را تعریف کند میشود گفت که آن قصه، مخصوصا اگر در حوزه کودک باشد، به احتمال زیاد شنیده خواهد شد. آی قصه هم مستثنی از این نیست. بحث دیگر این است که کودکان خیلی درگیر گوشیهای تلفن هستند؛ خب، یک راه این است که تادیبی عمل کنیم و مثلا گوشی را به زور از دستش بگیریم و کتاب بهش بدهیم. اما فکر میکنم نگاه و رفتار یک پدر یا مادر هوشمندتر و آگاهتر اینطور نیست و به جای اینکه گوشی را از دست بچه بگیرد، میتواند محتوای گوشی را تغییر دهد. مثلا یک محتوای باحال تحویل بچهاش بدهد که واقعا لذت ببرد، سرش گرم شود و کیف کند. شاید بشود قصهگویی و انیمیشن خوب را در این پروسه به بچه معرفی کرد. دختر خودم وقتی یک سال داشت طبیعتا میخواست موبایل را تجربه کند و من به جای اینکه موبایل را از او دور کنم یک بازی نصب کردم که باید چند ماشین را از پارکینگ خارج میکرد. این یک بازی برای بزرگترها بود البته. اما در خلال این که او با انگشتهای کوچکش سعی میکرد با موبایل کار کند و ماشینهای رنگی را تکان بدهد، من سعی کردم به او چهار جهت اصلی بالا و پایین و چپ و راست، همچنین رنگها را بهش نشان بدهم. فکر کنم خیلی زود این چیزها را یاد گرفت و بعد موقع بازی میتوانست بیشتر لذت ببرد. من هیچ دشمنی با جهان مدرن و دیجیتال ندارم و گریزی هم از آن نداریم. چرا نمیتوانیم و چرا نباید ابزارها و دیوایسهای جدید را به بخشی از زندگی تبدیل کنیم؟ موبایل و تبلت هیچ فرقی با کنترل تلویزیون و یخچال و کتاب و دفتر ندارد، مهم این است شما چه نقشی برای آن در زندگی بچهها تعریف کنید. با این نگاه که میتوان چیزها را بازتعریف کرد «آی قصه» و شهر آی قصه اگر قصه خوب تولید کند بچهها هم حاضرند با کمال میل آن را گوش کنند. واقعیت این است اگر آی قصه خوب باشد در مقایسه با اپلیکیشنهای دیگر حتی برنامههای کودک تلویزیون یا ماهواره، مخاطب خودش را پیدا خواهد کرد.
انسان با قصهگویی تکامل پیدا کرده است
- قصهگویی برای کودکان و نوجوانان صرفا باید آموزش و پیام برای بچه داشته باشد یا صرف سرگرمیسازی کفایت میکند…
یک باور عمومی وجود دارد که قصه کودک باید آموزنده باشد. این مربوط به زمانی است که بحث تربیتی و آموزشی در جهان وجود نداشت! و موضوع برخورد مستقیم با کودک و روانشناسی کودک و… هنور شکل نگرفته بود و به نوعی اصلا کودک جدی گرفته نمیشد. در دوران قدیم مهمترین راهی که میشد به کودک (حتی بزرگسال) چیزی یاد داد قصهگویی بوده است. همین است که قصههای قدیمی پر از ارزشهای اخلاقی و ضداخلاقی است. از بحثهای آموزشی و اخلاقی و… در قصههای عامیانه که بگذرید میبینید در ادبیات اصلی ما نیز همین است. مثنوی معنوی مولانا در کنار همه زیباییها و صنایع و ساختار ادبی، ماموریتی جز حکمتآموزی و اخلاقآموزی و پند دارد؟ سعدی استاد سخن است و ادبیات منحصر به فرد خود را دارد اما هم ایشان یک کتاب قصه و حکایت مینویسند که فقط پند اخلاقی بدهد. منظور از این مثالها این است که قدیم باید قصه حتما دارای پیام میبود. امروز این نیاز نیست و هزاران ابزار آموزشی به جهان اضافه شده است. پس چه بهتر که قصه و داستان کودکانه را از بحث آموزشی جدا کنیم و فقط به سرگرمکنندکی آن بپردازیم. به قول معروف اثر هنری نیازی نیست پیام برساند چیزی که پیام میساند شرکت پست است!
اگر میخواهیم کودک و نوجوان با قصه یا انیمیشن یا فیلم یا موسیقی یا برنامه کودک و… ارتباط برقرار کند باید در وهله اول برایش سرگرمیسازی کنیم. در نهایت البته به این نکته هم میرسیم که کمتر قصهای است که در درون خودش موضوع و پیامی برای انتقال نداشته باشد؛ اما باید بدانیم اگر آن اثر خوب از کار درنیامده باشد مخاطب هم هیچ وقت پیام شما را نمیگیرد.
- چطور این محتوای تولید شده را میشود به جامعههدف رساند؟ خود این مساله به نظر من موضوع مهمی است که شاید دستاندازهای زیادی ایجاد کند در برابر هر آنچه ساده به دست کودک میرسد
طبق آمارهایی که منتشر شده 5-6 میلیون کودک اینترنت ندارند و 2-3 میلیون کودک هم تبلت یا گوشی هوشمند و… ندارند. کاری که ما میتوانیم بکنیم این است که قصه خوب تعریف کنیم و این قصه را آدمها سینهبهسینه برای هم بگویند. با توجه به گرانی اینترنت و توزیع اینترنت در کشور، اتفاقی که اگر بیفتد باعث میشود «آی قصه» بهتر شنیده شود این است که کسانی بیایند و پیشنهاد بدهند که محتوای ما را مثلا برای بخشهایی از کشور رایگان در دسترس قرار بدهند. این از توان ما خارج است که بتوانیم محتوای رایگان تولید کنیم چون بخش کاملا خصوصی هستیم و از طرفی استانداردهای کار کودک اجازه نمیدهد به راحتی هر نوع اسپانسری بگیریم. این موضوع فراگیری قصهها و داستانهای آی قصه دغدغهاش باید خارج از مجموعه وجود داشته باشد. اتفاقی که برای «آی قصه» در حال رخ دادن است همین تبلیغ فرد به فرد است. مسلما اگر ما بتوانیم به یک روشی خودمان را عمومیتر معرفی کنیم سریعتر میتوانیم رشد کنیم و این جهان را که ساخته شده با بچههای بیشتری به اشتراک بگذاریم. این را هم بگویم که امروز در «آی قصه» چیزی بالغ بر 15عنوان سریال صوتی، یک مجموعه عروسکی و… در حال تولید است و 80 نویسنده با ما همکاری میکنند. همچنین داریم کاراکترهای جدیدی خلق و به شهر آی قصه اضافه میکنیم و… میخواهم بگویم این مجموعه روی پای خودش حرکت میکند و اگر استقبال مخاطبان و کودکان و خانوادهها نبود حتما نمیتوانست ادامه دهد. باعث خوشحالیست که بگویم امروز کاراکترهای «آی قصه» محبوب شدهاند و بچهها تصویر شهر آی قصه را نقاشی میکنند یا روی صورتشان میکشند و برای ما میفرستند. بچهها این روزها کیک تولد شهر آی قصه درست میکنند و نامه مینویسند برای ما. واقعا وسط این خبرهای بد در دل خاورمیانه وقتی برای بچهها کار میکنی خیلی خوش میگذرد. همین است که میگویم دنیای قصهها دنیای زیباتری است و جهان را خیالپردازی نجات خواهد داد.