در دنیایی که هر خبری از دورترین جای دنیا در سریعترین زمان ممکن از روزنههای مختلف راهش را به خانههای ما باز میکند، توجه به تاثیر هجوم این اخبار بر ذهن و روان تاثیرپذیر کودکان بسیار مهم شده است. از طرفی این اخبار روی روحیه والدین نیز اثر میگذارند و تاثیر افسردگی والدین بر کودک نیز باید مورد توجه قرار بگیرد. در این راستا آی قصه برآن شد تا نشستی در این مورد برگزار کند؛ نشستی که به تاثیر اخبار ناگوار بر کودکان بپردازد. در این نشست، آیقصه میزبان دو مهمان عزیز بود؛ آقای علی اصغر سید آبادی نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان و خانم عاطفه مظفری روانشناس و طرحواره درمانگر. میزبانان این نشست نیز فاطمه فرهاد و سپیده بیگدلی از نویسندگان مجله کودک و خانواده آی قصه بودهاند.
پیش از ادامه پیشنهاد میکنیم گزارش بخش اول این نشست را با عنوان «تاثیر اخبار ناگوار بر کودکان چیست؟» بخوانید.
ویدئوی بخش دوم نشست کودکان و اخبار ناگوار را ببینید. سپس گزارش این نشست را نیز میتوانید بخوانید.
تاثیر اخبار ناگوار و افسردگی والدین بر کودک
در بخش دوم نشست، مکانیزم احساسات و عواطف کودک و تاثیر اخبار ناگوار یا افسردگی والدین بر کودک مورد بررسی قرار گرفته است. میزبانان پرسیدند:
افسردگی و سمی بودن ما چه تاثیرات کوتاهمدت و بلندمدتی روی کودکان میگذارد؟ و این بین میتوانیم به خودمان بهعنوان والدین، والدینی که اغلب در دهه شصت و سالهای جنگ قد کشیدهاند، نگاهی بیندازیم. این مسائل چه تاثیری روی ما گذاشتهاند و ما چطور این تاثیرات را به کودکان منتقل کردهایم؟ تاثیراتی که جنگ بر کودک دهه شصتی گذاشت قابل بررسی است؟
چرا تربیت کودکان مهم است؟
خانم عاطفه مظفری در این مورد گفت:
چرا اینقدر روی کودکان مانور داده میشود؟ چرا تربیت کودکان انقدر مهم است؟ چون این کودک در آینده قرار است ادارهی یک کشور را برعهده بگیرد، قرار است ساختار جامعه را پیش ببرد و پایبست جامعه از این کودکان شکل میگیرد. اگر ما کودکان سالمی داشته باشیم، جامعه به سمت شکوفایی بیشتری حرکت میکند و این کفایت و قابلیت از خانوادهها به کودکان منتقل میشود و این کودک در نهایت این شکوفایی را در جامعه بسط میدهد.
زمانی که ما ترس را در جامعه پخش میکنیم، در واقع دست روی اصل بقا میگذاریم؛ یعنی به طرف مقابل میگوییم تو حتی بهعنوان بزرگسال فهمیدهی روشنفکر و پدر و مادر از خیلی چیزها خبر نداری و خیلی سادهای، پس باید حرف عدهای از آدمهایی را که از لایههای زیرین خبر دارند، بپذیری.
پس باید براساس پیشبینیهای ما عمل میکنیم؛ در اینجا شاهدیم که اصل پیشبینی حتی برای خانوادهها هم صادق است. این پذیرفتن باعث کاهش آزادی آدمها میشود؛ یعنی در واقع حق انتخاب و حق تفکرشان را میدهند تا دیگران برایشان امنیت فراهم کنند. براساس نظریه رشد اریکسون و هرم مازلو، نوک هرم خودشکوفایی است ولی لایههای اول امنیت و تامین نیازهای اساسی جسمی است.
ما در طرحواره درمانی به همین الگوها میپردازیم؛ به اینکه چطور کودک الگوهایش را اجرا میکند. حالا ما علاوه بر نیازهای جسمی، در مورد نیازهای روانی هم صحبت میکنیم؛ این کودک در شرایط نابهسامان هم رشد میکند، ولی ما در مورد تامین نیازهای روانی میگوییم.
تامین نیازهای روانی کودک
عاطفه مظفری در ادامه نشست تاثیر افسردگی والدین بر کودک میگوید:
نیازهای هیجانی اساسی در پنج حیطه تقسیم میشوند: حوزه اول دلبستگی ایمن شامل محبت، همدلی، حمایت، ثبات و امنیت است، حوزه دوم خودگردانی، کفایت، هویت، حوزه سوم آزادی در بیان نیازها و هیجانات سالم، حوزه چهارم بازی، تفریح، سرگرمی و خودانگیختگی و حوزه پنجم محدودیتهای واقعبینانه است.
زمانی که نیازهای اساسی کودک مثل امنیت و ثبات، از دوران کودکی تامین نمیشود، روانش دچار آزردگی میشود، چون پیشبینیهایش به حقیقت نپیوستهاند. پس ترس تمام وجود کودک را میگیرد و نمیتواند اعتماد کند، در ادامه در بزرگسالی میبینیم این کودک در روابطش نمیتواند اعتماد کند. امروز بسیار در اینستاگرام و فضای مجازی شاهدیم در مورد دهه شصتیها جوک و لطیفه ساخته میشود؛ چرا؟ چون در روابط کاری دچار مشکلاند، در روابط فردی دچار مشکلاند و… و این مشکلات به دلیل جو نابهسامان دوران کودکی است. این افراد در روابطشان نمیتوانند اعتماد کنند، مدام دچار شک و تردیدند، مدام چک میکنند و مدام دچار پرخاشگری، ناامیدی و افسردگی میشوند.
دهه شصتی ها تاثیر افسردگی والدین بر کودک را درک میکنند
عاطفه منتظری با اشاره به تاثیر افسردگی والدین بر کودک دهه شصتی در ایران میگوید:
در آن دوران فشار زیادی روی خانوادهها وجود داشت، خانوادهها امید و انگیزهای نداشتند و هر کس مشغول تامین نیازهای اولیه بوده است؛ خودگردانی و کفایت کودک هم در خانواده تحت فشار بوده و هم در مدرسه؛ چون کودک به دلیل ترس و فشار نمیتوانسته کنجکاویاش را نسبت به دنیا ارضا کند و مجبور بوده یک کودک خوب و ساکت از نگاه دیگران باشد تا حداقل جانش در خطر نیفتد. این کودک مدام از دیگران نوازش دریافت میکند ولی این نوازش از راه سکوت و پنهان کردن نیازها و خشم به دست میآید و کودک متوجه میشود نباید خشمش را بروز دهد چون با پرخاشگری روبهرو میشود.
تفاوت پرخاشگری و ابراز خشم
عاطفه منتظری ادامه میدهد:
در یکی از کتابهای درسی در مورد خشم صحبت شده بود و راهکارهایی برای آرام کردن آن مطرح شده بود، درحالیکه خشم یکی از احساسات بنیادین است و هر فردی باید یاد بگیرد چطور خشمش را بروز دهد تا از خودش مراقبت کند. طبق مشاهدات من در بین مراجعین، بسیاری از افراد اصلا معنی خشم را نمیدانند و پرخاشگری را با ابراز خشم اشتباه میگیرند؛ در حالیکه خشم بیشتر به معنای جراتمندی و مراقبت از خود در موقعیتهایی است که حق فرد ضایع میشود یا پا روی حریمش گذاشته میشود. افرادی که نیاز به ثبات و امنیتشان در دوران کودکی برآورده نشده، یا خیلی پرخاشگری میکنند و یا خیلی منفعل میشوند و از دیگران اطاعت میکنند.
انسان اگر با تهدیدی روبهرو شود، یا میجنگد یا فرار میکند یا منفعل میشود و سعی میکند از درگیری دور شود؛ این سیستم، سیستم تسلیم، اجتناب و حمله است؛ یعنی یا اطاعت میکنیم، یا دور میشویم و یا پرخاشگری میکنیم و میخواهیم بهصورت افراطی به بقیه ثابت کنیم توانمندیم. بنابراین ممکن است دچار وسواس شویم، بترسیم و مدام دچار نگرانی شویم؛ مثلاً اگر با کسی وارد رابطه میشویم مدام نگرانیم نکند اتفاقی برایش بیفتد، اگر کسی پنج دقیقه پشت هم زنگ بزند دلهره میگیریم و نشخوار ذهنی منفی میشویم؛ چون ما دارای یکسری الگوها و طرحوارههای پیشکلامی خانوادگی و اجتماعی هستیم که تا پیش از دوازده سالگی شکل میگیرند.
چطور اثرات عدم تامین نیازهای اساسی روانی را کم کنیم؟
در ادامهی نشست بررسی تاثیر افسردگی والدین بر کودک، عاطفه منتظری میگوید:
ممکن است خانوادهها دچار نگرانی و خودسرزنشی شوند؛ اما به هر حال همهی ما به دلیل تامین نشدن نیازهای اساسی روانی بهنوعی دچار روانرنجوری هستیم، اما بعدها که به قدرت ارادهی خودمان فکر میکنیم میتوانیم وضعیت را تغییر دهیم. یعنی ما میتوانیم به کودکانمان یاد دهیم تو بهعنوان یک انسان دارای ارادهی فعال هستی و میتوانی از این اراده استفاده کنی؛ اما وقتی خانوادهها این موضوع را نمیپذیرند و تغییر جهت ایجاد نمیکنند، کودکی که از دوران کودکی با افکار منفی زیادی روبهرو بوده، دچار درماندگی آموختهشده میشود، چون راه نجاتی برای خودش پیدا نمیکند و دنیا را پر از سیاهی و ناامیدی میبیند و دچار پوچی میشود؛ از اینروست که حتی گاهی شاهد خودکشی بین کودکان هستیم. پدیدهای که هیچ خانوادهای فکر نمیکند برای کودکش اتفاق بیفتد.
طبق قوانین طبیعت، هر سیستم از جایی که کار نکند، شروع به خودتخریبی میکند تا دنیا در تعادل باشد. بدن انسان هم یک سیستم است؛ جایی که دچار غم، ناامیدی، پوچی و بیهدفی میشود، شروع به تخریب و از بین بردن خودش میکند. خانوادهها میتوانند با فرا گرفتن آموزشهای لازم به این سمت حرکت کنند که: اول اضطراب، ناامیدی، پوچی و بیانگیزگی پنهان در وجود خودشان را ببینند، ریشههایش را پیدا کنند و بزرگسال سالمی باشند؛ مثل بعضی از پدر و مادرها که کودک را سرزنش نمیکنند، از او حمایت میکنند و عشق بیقیدوشرط دارند و اگر کودک به حرفشان گوش ندهد، او را دچار ترس و اضطراب و احساس تنها ماندن نمیکنند.
راه نجات: عشق بیقیدوشرط و تعادل!
عاطفه منتظری درباره راههای محافظت از کودک و کمکردن تاثیر افسردگی والدین بر کودک میگوید:
متاسفانه جای این آموزشها در کشور ما خالی است و کودکان عشق بیقیدوشرط را لمس نمیکنند و یاد نمیگیرند؛ هر ثانیهی زندگی این کودکان همراه پدر و مادری است که خودش را دانای مطلق میداند و فکر میکند چون من والد هستم، کودکم باید به تمام حرفهایم گوش دهد. از طرفی با والدینی روبهرو هستیم که به دلیل ترسشان از شرایط جامعه میخواهند بهصورت افراطی از کودک حمایت کنند؛ در این نقطه محدودیتهای واقعبینانهای برای کودک باقی نمیماند. این والدین میگویند کودکم میتواند در تمام موارد خودش انتخاب کند و این رفتار باعث میشود کودک زودتر از طریق رسانه و… با چیزهایی روبهرو میشود که امنیت روانیاش را به مخاطره میاندازد.
پس ما اصل تربیتی را بر اساس تعادل بنا میکنیم؛ این که والدین یاد بگیرند کجا محبت، همدلی، حمایت، امنیت و… را برقرار کنند و کجا محدودیتهای واقعبینانه داشته باشند. این آموزش بهشدت حیاتی است و روند کوتاهمدتی ندارد، چون ما قرار است یک سیستم و نظام فکری را تغییر دهیم؛ بنابراین یک یا دو سال طول میکشد تا در یک سیستم درست آموزش اتفاق بیفتد.
درد و دل با کودک ممنوع!
عاطفه منتظری به تاثیر اخبار ناگوار بر کودک هم اشاره میکند و توضیح میدهد:
در رابطه با درماندگی آموختهشده مسئله این است که اگر خانوادهها کودکان را زودتر از موعد در معرض اخبار ناگوار قرار دهند، کودک دچار ناامیدی و پوچی میشود.
نکتهی مهم این است که اخبار بد خارج از رسانهها داخل خانواده هم میتواند وجود داشته باشد و آن دردودل کردن پدر یا مادر با کودک است. این اتفاق بهعنوان ابیوز روانی برای کودک در نظر گرفته میشود؛ پدر و مادرها حق ندارند کودکشان را بهعنوان ناجی خودشان انتخاب کنند. مثلاً بعضی از والدین در رابطهی زناشویی دچار مشکل هستند و جرات گرفتن یک تصمیم جدی را ندارند، قادر به حل مشکلات نیستند و با خودشان فکر میکنند حضور یک کودک میتواند زندگیشان را ترمیم کند و همدمشان شود؛ بعد از تولد کودک یکی از والدها مدام در گوش کودک از والد دیگر بدگویی میکند و این مسئله باعث آسیبهای بیشماری میشود. پدر و مادر اجازهی دردودل با کودک را ندارند.
زمانی ما بهصورت افراطی از کودک مراقبت میکنیم و تمام خواستههایش را بدون محدودیت برآورده میکنیم، فرزندسالاری اتفاق میافتد و این کودک بهصورت نامحدود خودشیفتگیاش تقویت میشود و بعدها ناخودآگاه از والدین سواستفاده میکند، در حالی که اصل اصلی فرزندپروری تعادل است.
تاثیر اخبار ناگوار و افسردگی والدین بر کودک در نظر علیاصغر سیدآبادی
علیاصغر سیدآبادی، مهمان دیگر نشست بررسی تاثیر افسردگی والدین بر کودک میگوید:
اگر ما بخواهیم به مسئلهای بهصورت ریشهای بپردازیم، اول باید ببینیم چرا اتفاق افتاده است. بخشی از علل و عوامل متاسفانه دست ما بهعنوان والدین نیست. یعنی ما خودمان هم قربانی وضعیتی هستیم که خودمان نقشی در بهوجود آمدنش نداریم. این مسئله میتواند ناشی از دلایل سیاسی و اجتماعی باشد. بخشی از ریشهی این ماجراها به تلاشهای سیاسی ناموفق این نسل و این طبقه برمیگردد؛ یعنی بخشی از جامعه که ویژگیهای مشترکی با هم دارند و این بخش از جامعه که خودمان هستیم و رسانه هم دست ماست، مسئلهی خودمان را مسئلهی جامعه میدانیم، در حالی که تمام جامعه به این صورت نیست و ما تنها بخشی به نام طبقه متوسط شهری هستیم.
در هر حال ما در مورد مشکلاتی حرف میزنیم که بخشی از آن دست خودمان نیست و ما نمیتوانیم برطرفش کنیم؛ حداقل از راه عقلانی و غیرخشونتآمیز. پس بخشی از عوامل به وجود آورندهی این معضل دست ما نیست و تلاشهایمان هم برای برطرف کردنش ناکام مانده است؛ همین ناکامی ما علتالعلل بسیاری از مسائل و استیصال ماست.
دهه شصتی ها زادهی دوران اضطراب هستند!
علیاصغر سیدآبادی درباره تاثیر افسردگی والدین بر کودک دهه شصتی توضیح میدهد که:
در مورد نسل دهه شصت من فکر میکنم نسلی که در دوران تثبیت سختگیریها و جنگ و پیامدهای جنگ رشد کرده، زادهی دورهی اضطراب است؛ این افراد چه وقتی در شکم مادر بودند، چه وقتی به دنیا آمدند و مدام باید به پناهگاه فرار میکردند و استرس را تاب میآوردند؛ از طرف دیگر حکومت بخشی از وظایف پدر و مادر را برعهده گرفته بود و از طریق رسانهها به کودکان میگفت چه بپوشند، چه کار کنند و…
من فکر میکنم این نسل الان خودش از این شیوهی تربیتی بهصورت برعکس برای تربیت کودکش استفاده میکند. یعنی اگر در آن دوران سختگیری بیقیدوشرط حاکم بود، الان این فرد در مقام والدین فکر میکند اگر برعکس عمل کند و آزادی بیقیدوشرط بدهد درست رفتار کرده است.
کودکان اسیر آرزوهای والدین هستند؟
علیاصغر سیدآبادی، مهمان نشست بررسی تاثیر افسردگی والدین بر کودک معتقد است:
از طرفی کودکان امروز به شکلهایی اسیر آرزوهای ما هستند؛ ما آرزوهای محقق نشدهای از گذشته داریم که در همان فضای سختگیرانه ناکام ماندند و الان میخواهیم کودکانمان به این آرزوها برسند. من احساس میکنم کودکان امروز زندانی آرزوهای ما هستند؛ منتهی چون فکر میکنیم نباید خیلی به کودک سخت گرفت، به کودک رشوه میدهیم تا از طریق او به این آرزوها برسیم. این رشوهها بهصورت عاطفی و بیشتر رشوهی پولی هستند؛ یعنی بهشکلی ما الان با کودک معامله میکنیم. میتوان گفت تمام این نسل به کودکش رشوه میدهد تا کودک راه موردعلاقهی او را برود.
از نظر من اگر کودک را رها کنیم و بهعبارتی دست از سرش برداریم، از بخشی از افسردگی و روانرنجوری ما در امان میماند. از نظر من ما کمی آزادی کودکان را سلب کردهایم و با رشوه اختیارشان را گرفتهایم و برای خودشان نقشی قائل نیستیم. مثلاً بعضی از والدین تصمیم میگیرند به خاطر کودکشان مهاجرت کنند، یا بمانند، در حالی که کودک نقشی در این تصمیمگیری ندارد.
دست از تربیت کودکان بردارید!
خانم مظفری، مهمان دیگر نشست بررسی تاثیر افسردگی والدین بر کودک هم بیان میکند:
در این راستا ما هم گاهی به والدین توصیه میکنیم که لطف کنید و دست از تربیت کودکان بردارید! چون انسان ذاتا میتواند مسیرش را پیدا کند.
آقای سیدآبادی نیز ادامه میدهد:
از نظر من همه این مشکلات ناشی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و رسانهای است. مثلاً ما مدام میشنویم که افراد بسیار بدشانس و بدبختی هستیم که در این جغرافیا به دنیا آمدهایم، این پیام را شب و روز دریافت میکنیم. وضعیت رسانهای هم در این احساس نقش پررنگی دارد؛ مثلاً اینستاگرام مدام به ما میگوید تو نسبت به دیگری که الان در سفر است، فرد بدبختتری هستی؛ یا دیگران همه خوشبختند و تنها تو مشکل داری. و طبیعی است که ذهن ما نمیتواند مدام تحلیل کند که شاید این تصویر خوشبختی جعلی است. بنابراین در یک بمباران دائمی هستیم که ما افراد ناتوان، بدشانس، بدبختی یا حقیر و تنهایی هستیم.
افسردگی والدین یکی از تبعات رسانههاست که بر کودک تاثیر میگذارد
اسدآبادی، افسردگی والدین را یکی از تبعات رسانهها میداند و درباره تاثیر آن بر کودک میگوید:
این پیام از تمام رسانهها به ما منتقل میشود، اینستاگرام را میبندیم از واتساپ منتقل میشود، واتساپ را میبندیم از مهمانیها منتقل میشود. به هر حال یک جور روضهخوانی جمعی برقرار است و مدام در معرض این روضهخوانی هستیم و این روضه هیچ کمکی به ما و کودک نمیکند و تنها به استیصال و درماندگی ما منجر میشود و به این فکر که ما نمیتوانیم کاری بکنیم دامن میزند و بهنوعی عاملیت فردیمان را تخریب میکند. نکتهي دیگر این که قبلا چیزی به اسم جامعه و گروهها وجود داشتند؛ در شکل سنتی خانوادهی بزرگ و در شکل مدرن گروههای دیگر.
یکی از تبعات رسانهها که محققان خارجی مثل مانویل کاستلز در کتاب گسیختگی به آن پرداختهاند، گسیختگی در جامعه است. تمام نهادهای اجتماعی در ایران در دو دهه اخیر دچار مشکل شدند، یعنی جامعه دیگر وجود ندارد و تمام بارهایی که قبلا در جامعه حلوفصل میشدند، به گردن فرد افتادهاند. به همین دلیل همه دنبال نجات فردی هستند و نجات فردی وجود ندارد، چون رستگاری، آرامش و… در جمع حاصل میشود و این فروپاشی اجتماعی یا زوال همبستگی اجتماعی، هم ناشی از رسانه و اخبار است و هم خودش در گزینش اخبار نقش ایفا میکند و هم تاثیر اخبار را تشدید میکند.
اگر بخواهیم دنبال راه حل باشیم، توصیه میکنم دست از سر کودکان بردارید و سعی کنید اجتماع تشکیل دهید تا کودکانتان و خودتان عضو گروه باشید و کار داوطلبانه کنید. یکی از بهترین راهکارها برای کودکان کار داوطلبانه است که متاسفانه از بین رفته است ولی در کشورهای دیگر بسیار مورد توجه قرار میگیرد.
پیشنهاد میکنیم بخش اول نشست بررسی تاثیر اخبار ناگوار و افسردگی والدین بر کودک را هم بخوانید.