خانواده، مدرسه و جامعه از کودکان انتظار دارند به سمت مشاغلی مانند وکالت، پزشکی، مهندسی، خلبانی و از این دست بروند. همه میخواهند کارمند نمونه باشند. برسر استخدام شدن در بهترین و بزرگترین شرکتها رقابت میکنند؛ اما هیچکس به این فکر نمیکند دنیا مگر چقدر وکیل و پزشک و مهندس و خلبان و حتی کارمند لازم دارد؟ آیا نباید شرکتهایی پایهگذاری شوند که نیاز به کارمند و متخصص داشته باشند؟ برپایی چنین شرکتها و صنایعی برعهدهی کیست؟ بله بر عهدهی کارآفرینان است. ما چقدر به این فکر میکنیم که کودکان را به جای شغلها و تخصصهای مختلف به سمت کارآفرینی سوق دهیم؟ به همین دلیل در سایت کودک و نوجوان آی قصه یک تدتاک با زیرنویس فارسی منتشر کردهایم. این تدتاک درباره این است که چگونه کودکان را یک کارآفرین تربیت کنیم.

درباره سخنران
کمرون هارولد سخنران این تدتاک، بیست سال به کارآفرینی مشغول بوده و پدر و پدربزرگ او نیز کارآفرین بودند. او سمینارهای کارآفرینی متعددی در جای جای جهان برگزار کرده است و به بسیاری از جوانان کمک کرده تا راه کارآفرینی را بیاموزند.
کمرون معتقد است کودکی که نمرههای خوبی نمیگیرد، از مدرسه خوشش نمیآید و در کلاسهایش شرکت نمیکند، شاید یک کارآفرین باشد. او میگوید نباید به چنین کودکانی فشار بیاوریم، برایشان معلم خصوصی بگیریم و به هر ضرب و زوری که شده تلاش کنیم در مدرسه بدرخشند، نمرههای عالی بگیرند و در همان مسیری حرکت کنند که همه حرکت میکنند. از نظر کمرون کودکانی که در این قالبهای از پیش تعیین شده نمیگنجند و با مدرسه و درسها تطبیق پیدا نمیکنند، باید به سمت کارآفرینی هدایت شوند.
او حتی معتقد است اختلال عدم تمرکز و بیش فعالی یا اختلال شخصیت دوقطبی نیازی به درمان ندارند و اینها از ویژگیهای کارآفرینان موفقی مثل خودش، استیو جابز و بسیاری از کارآفرینان دیگر است.
در این تدتاک میبینیم:
پول تو جیبی عادتهای بد را به بچهها یاد میدهد. پول تو جیبی، ذاتا به بچهها یاد میدهد که به شغل و استخدام شدن فکر کنند؛ اما یک کارآفرین منتظر حقوق ماهانه نیست. پول تو جیبی کودکان را در سن پایین به گونهای تربیت میکند که منتظر چک و پرداخت منظم باشند. اگه میخواهید کارآفرین تربیت کنید، این روش از نظر من اشتباه است. من با بچههایم این کار را میکنم: من ۲ تا بچه هفت و ۹ ساله دارم. بهشون یاد میدهم که دور و اطراف خانه و حیاط بگردند و دنبال وسایلی باشند که نیاز به تعمیر دارند و بیایند آن را به من نشان بدهند.
یا من به سراغشان میروم و میگویم «میخواهم که این تعمیر بشه.» و بعد می دانید چکار میکنیم؟ مذاکره میکنیم. آنها میروند و نگاه میکنند تا ببینند چیست. اما بعد ما در مورد اینکه برای چه کاری به آنها دستمزد بدهیم مذاکره می کنیم. بنابراین آنها دستمزد ثابت ندارند، بلکه فرصتهای بیشتری دارند تا چیزهای بیشتری پیدا کنند و مهارت مذاکره کردن و مهارت پیدا کردن فرصتها را یاد میگیرند.
این جور چیزها را باید یاد داد. هر ۲ فرزند من قلک دارند. ۵۰ درصد پولی که درمیآورند یا جایزه میگیرند به حساب خانگی و ۵۰ درصد دیگر به حساب اسباببازیهایشان واریز میشود. هر پولی که به حساب اسباب بازیها برود، میتوانند هر طور که می خواهند خرجش کنند.۵۰ درصدی که به حساب خانگی میرود، هر ۶ ماه به بانک منتقل میشود. با خودم آنها را به بانک میبرم. هر سال تمام پولی که در بانک دارند را به کارگزار بورس میدهند. هر دو فرزند ۷ و ۹ سالهام سالهاست کارگزار بورس دارند. اما من مجبورشان میکنم که عادت پسانداز کردن را یاد بگیرند. دیوانه میشوم وقتی آدمهای ۳۰ ساله میگویند: «شاید حالا دیگر یک حساب پسانداز بازنشستگی باز کنم» لعنتی، تو ۲۵ سال از عمرت را از دست دادهای. شما میتوانید این عادتها را پیش از آنکه کودکان به زجر و سختی بیافتند در آنها نهادینه کنید.
تدتاک «به جای ماهی دادن، به کودکان ماهیگیری یاد بدهیم» را با زیرنویس فارسی ببینید.
پیشنهاد میکنیم تدتاک «مشکلات را تبدیل به معما کنیم» را هم ببینیم