فاطمه فرهاد، عضو تیم پژوهشی و آموزشی آی قصه: در سالهای اخیر مفهوم هنرمند دستخوش تغییرات زیادی شده است؛ والدین امروز زیر سایهی والدینی بزرگ شدهاند که علاقهی چندانی به هنر نداشتند و آن را مسیر خوبی برای فرزندانشان نمیدانستند. برعکس، در زمان حاضر والدین گاهی حتی به اجبار کودکانشان را به سمت هنر سوق میدهند تا در هر رشتهای از هنر مهارتی کسب کند، پیانو بزند، داستان بنویسد یا نقاشی بکشد؛ یعنی مدام در کودکانشان دنبال استعدادهای مختلف میگردند. در این نشست میخواهیم همراه آقای علی اصغر سیدآبادی و پوریا عالمی به مسئله آموزش هنر به کودکان و ابعاد مختلف آن بپردازیم.
ویدئوی بخش اول از نشست آموزش هنر به کودکان را ببینید. در ادامه گزارش آن را نیز میتوانید بخوانید.
تفاوت نگاه والدین امروز و گذشته درباره آموزش هنر به کودکان
در وهلهی اول میخواهیم بدانیم چرا در طی سالهای اخیر دیدگاهها نسبت به هنر و هنرمند و در نتیجه آموزش هنر به کودکان تغییر کرده است؟

علیاصغر سیدآبادی در این خصوص گفت: «از نگاه من در این مورد چند وجه مغفول وجود دارد که ابتدا باید به آنها بپردازیم. من هم ممکن است در اطرافم این مسئله را مشاهده کنم، اما نمیدانم این مسئله تا چه حد فراگیر است، چون ما هیچ مطالعهای در این زمینه نداریم. رسانه و تولید محتوا دست طبقه متوسط شهری است، معمولاً ما مسائل، خواستهها، علائق، مخالفتها و موافقتهای این طبقه را تصمیم و اتفاقی ملی فرض میکنیم. در این زمینه مشخص نیست این مسئله چه حد در طبقات مختلف وجود دارد.»
موسیقی، محبوبترین هنر
سیدآبادی میگوید: «با این حال در مورد موسیقی به نظر من این هنر بسیار فراگیر است؛ آمارهای رسمی هم نشان میدهد آموزشگاههای موسیقی در سراسر کشور افزایش پیدا کرده است. شاید بتوانیم از این مسئله استنباط کنیم که نشاندهندهی گرایش جدیدی در مردم است. این تفاوت در موسیقی قابل مشاهده است؛ مثلاً در هنر نقاشی چون کودکان از بدو تولد مهارت دستورزی پیدا میکنند، خیلی نمیتوانیم این وجه تمایز را ببینیم؛ اما موسیقی به دلایل مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی این تفاوت را نشان میدهد. میتوانیم با افزایش آموزشگاههای موسیقی و احیای موسیقی سنتی و بومی این مسئله را احساس کنیم. از این مسئله میتوانیم نتیجه بگیریم اتفاق جدیدی در حوزهس موسیقی رخ داده است و میتوانیم بگوییم این پدیده انقدر قابل تامل است که میتوانیم در مورد رابطه هنر و خانوادهها صحبت کنیم.»
مهمان نشست آموزش هنر به کودکان اینگونه ادامه میدهد: «با این حال باز هم تاکید میکنم در کشور ما هیچگونه نظرسنجی ملی در این زمینه وجود ندارد تا بدانیم مثلاً مصرف موسیقی کودکان و نوجوانان چقدر است. در مورد بزرگسالان دادههایی در مورد آمار سینما رفتن، موسیقی و ورزش وجود دارد اما در مورد کودکان خیر. فقط مطالعهای در مورد مصرف اینترنت در کودکان صورت گرفته که هرچند اهمیت دارد اما لازم است به این مسئلهی هنر هم پرداخته شود.»
رابطه ممنوعیت موسیقی در ایران و آموزش هنر به کودکان
سیدآبادی به ممنوعیت موسیقی در ایران اشاره میکند و میگوید آموزش هنر به کودکان شاید یک جنبهی سیاسی هم داشته باشد: «در مورد موسیقی دلایل مختلفی برای گرایش خانوادهها وجود دارد؛ یکی از این دلایل دلایل سیاسی اجتماعی است. در واقع گرایش به موسیقی یکجور مقاومت فرهنگی است، در مقابل سختگیریها، ممنوعیتها و… من فکر میکنم ما از معدود کشورهایی هستیم که موسیقی در آموزش رسمیمان جایگاهی ندارد و مگر ممکن است در یک کشور موسیقی آموزش داده نشود؟ این مسئله جنبهی سیاسی و نقص آموزش رسمی است.
بخشی از خانوادهها ممکن است کودکشان را برای آموزش ساز بفرستند و احساس مقاومت فرهنگی داشته باشند، بخش دیگر هم ممکن است این احساس را نداشته باشند، ولی احساس کنند لازم است کودک این آموزش را ببیند اما چون آموزش رسمی وجود ندارد، خودشان با حضور در آموزشگاهها یا معلم در خانه اقدام میکنند. بنابراین این مسئله هم دلایل سیاسی دارد و مقاومت فرهنگی است که از اواخر دهه هشتاد افزایش یافت، هم زمینهی فرهنگی دارد که در گذشته بعد از دوم خرداد ایجاد شد و باعث دایر شدن و زیاد شدن آموزشگاههای موسیقی شد.»
چرا هنر باارزش شده است؟
سیدآبادی معتقد است: «همچنین نوع تلقی خانوادهها نسبت به آموزش تغییر کرده؛ قبلاً فکر میکردند اگر کودک در علومی مثل ریاضی، فیزیک، شیمی و… وضعیت خوبی داشته باشد، کفایت میکند، چون یا میخواستند دکتر شوند یا مهندس ولی الان نگاه گستردهتری دارند. در ضمن از نظر من دلایل اقتصادی نیز دارد؛ این دلایل نیز در تغییر نگرش خانوادهها نقش داشته است، مثلاُ قبلاً خانوادهها فکر میکردند کودکشان برای اینکه پولدار شود یا باید پزشک شود یا مهندس یا وکیل. الان نوعی اقتصاد فرهنگ و هنر باب شده و خانوادهها میبینند آدم مثلاُ میتواند بازیگر باشد و مازراتی سوار شود یا نوازنده باشد و رشد کند.»
رونق فرهنگ و هنر
سیدآبادی همچنین میگوید: «بخشی از این تلقی از دل واقعیت بیرون میآید و واقعاً اقتصاد فرهنگ و هنر رونق گرفته است، شغلهای نوپدیدی آمدهاند که با هنر ارتباط دارند، همچنین دلایل غیرواقعی نیز دارد که در رسانه ایجاد میشود. مثلاُ از بین نوازندگان موسیقی تنها تعدادی از آنها از زندگی مرفه برخوردار باشند، اما رسانه تنها روی همین افراد تمرکز میکند و سراغ موسیقیدانهایی که وضعیت اقتصادی خوبی ندارند نمیرود. مثلاً در مورد کلکسیون ماشینهای فرد مصاحبه میکنند و تنها سراغ همان افراد معدود میروند. همچنین در هنرهای تجسمی هم این اتفاق میافتد، مثلاً در حراج تهران نیز تنها ده یا بیست نفر میتوانند آثارشان را با رقمهای نجومی بفروشند، اما همین افراد بازتاب بیشتری داده میشوند و این ذهنیت را ایجاد میکنند که میشود از هنر به پول رسید. به همین دلایل الان تمایل بیشتری به هنر وجود دارد.
در ضمن دلایل واقعبینانهتری در بعضی از خانوادهها هست که به آگاهی ربط پیدا میکند، یعنی خانوادهها متوجه شدهاند مثلاً اگر کودک به کلاس بازیگری برود، در واقع مهارتهای مختلفش تقویت میشوند و این نیست که لزوما بازیگر شود، یا اگر به سراغ نقاشی برود مهارتهای دیگرش تقویت میشوند یا اگر موسیقی یاد بگیرد الزاماً برای موسیقیدان شدن نیست و تاثیرهای مختلفی در زندگیاش دارد. در واقع متوجه شدهاند هنر برای آموزش در ابعاد مختلف است و آموزش غیررسمی ما نیز به این مسئله توجه دارد. بنابراین من بهعنوان پدرومادر متوجهام تعداد کمی از نقاشها به موفقیتهای افسانهای میرسند اما در عین حال میدانم این هنر ابعاد مختلفی دارد و ترجیح میدهم کودکم در این زمینه قدم بگذارد.»
دلایل افزایش تمایل به آموزش هنر به کودکان

پوریا عالمی، مهمان دیگر نشست آموزش هنر به کودکان میگوید: «من در سه بخش اصلی و بهصورت کوتاه میگویم؛ اول در بحث آمار بسیار مهم است که براساس نیاز جامعه دسترسیهای عمومی به آمار وجود ندارد، حتی آمارهای شهری. ما وقتی صحبت میکنیم، دقیقا نمیدانیم در پایتخت ایران چه اتفاقی میافتد یا نمیدانیم این پراکندگی آموزش کودک و نوجوان که موضوع این بحث است به چه نسبتی است و کودکان چقدر به هنر، ورزش، زبان یا کارهای مختلف میپردازند.
بحث آمار اهمیت زیادی دارد اما نکتهی دیگر این است که اطرافمان را یک تقریب عمومی میدانیم. مثلاً ممکن است اطراف من خانوادههای زیادی کودکشان را به کلاس زبان بفرستند، اما این معنیاش است که آموزش کلی زبان دوم در کشور در حال پیشرفت است؟ من این را بعید میدانم اما آماری نیست تا حرفم را به آن استناد بدهم. آیا این مسئله که اطرافیان من کودکانشان را به کلاس هنر میفرستند، به این معناست که سواد بصری یا سواد هنری در کشور رو به بالاست؟ از این مسئله هم اطلاعی نداریم.»
عالمی ادامه میدهد: «اما اگر از بحث آمار بگذریم میتوانیم این مسئله را به این شکل ساده کنیم که الان طبقاتی وجود دارند که براساس دریافتشان از جامعه به وسیله شبکههای اجتماعی و رسانههای جدید فرهنگهای جدیدی ایجاد کردهاند؛ یعنی ممکن است الان طبقهها یا خانوادههایی وجود داشته باشند که مایل باشند کودکانشان در امر فرهنگی حضور بهتری داشته باشند ولی حتما خانوادههایی هم وجود دارند که اصلا گرایش هنری یا فرهنگی ندارد و کودکانشان هم به این نسبت که باز هم نمیدانیم بیشتر است یا کمتر، تشویق میکنند به سمت حوزههای دیگر بروند.»
تاثیر رسانه بر فرهنگ و آموزش هنر به کودکان
پوریا عالمی در نشست آموزش هنر به کودکان به تاثیر رسانه نیز اشار میکند و میگوید: «تصور من این است که الان جریان فرهنگی را به شکلی افراد شناخته شده در شبکههای اجتماعی که جایگزین رسانه شدهاند، ایجاد میکنند. نکته این است که ما آمارهای دقیقی نداریم و بههمین دلیل تمام حرفهای دیگر ما صرفا برداشت ماست از جامعهی نسبی اطرافمان.
دو بحث اصلی هم وجود دارد، بخشی از این جامعه حتما واکنشی عمل میکند، همانطور که مدارسی وجود دارند که الان در هیئت مدرسهی رسمی نمیگنجند و خانوادهها علاقه دارند کودکانشان را به آنجا بفرستند، نسبتشان نسبت به دانشآموزان دیگر غیرقابل سندیت است و برای سیستم آموزشی مسئله محسوب نمیشوند، ممکن است بخشی از این جامعه واکنشی عمل کند، یا واکنش سیاسی یا واکنش اقتصادی، ولی فاکتور اصلی اقتصاد است، یعنی هر واکنشی نشان داده شود نمیتوانیم عامل اقتصاد را نادیده بگیریم؛ یعنی من باید در شرایطی باشم که واکنشم را نسبت به وضعیت سیاسی و اجتماعی، به وسیلهی فرستادن کودکم به مدرسه یا کلاسها نشان دهم و این هزینهبر است.»
واکنشهای طبقات مختلف، متفاوت است
پوریا عالمی اینگونه ادامه میدهد: «یک طبقه ممکن است به این شکل واکنش نشان دهند، اما خانوادههایی هستند که اگر بخواهند به یک سیستم یا جریان واکنش نشان دهند، نمیتوانند کودک را جای دیگری بفرستد و انتخاب میکند که کودکش را اصلاً مدرسه نفرستد. مسئله اصلی این است که ما نمیتوانیم استنادهای دقیقی داشته باشیم. و نکتهی سومی که به نظرم میتوان به عنوان برآیند در نظر گرفت، بر اساس همین دریافت شخصی من از جامعهای که میبینم این است که بخشی از جامعه علاقه دارد کودکش را به سمت موسیقی، هنر، ورزش یا کارهای دیگر بفرستد، ولی مسئلهای که در این بین وجود دارد نوعی مصرفگرایی یا مصرفزدگی است.
من نمیدانم قبلا چه اتفاقی میافتاد یا در آینده چه اتفاقی میافتد، ولی الان لزوما هنر برای هنر پیشفرض خانواده یا افراد مبنی بر شرکت در هنر نیست (باز بدون آمار میگویم)، چون اگر شبکههای اجتماعی ما جریانسازی میکنند، ما الان با گروهی از هنرمندها مواجهیم که اینفلوئنسر محسوب میشوند یا اینفلوئنسرهایی هستند که خودشان را هنرمند نشان داده و چیزی را تبدیل به هنر خودشان کردهاند؛ ورزشکارهایی داریم که ورزششان را تبدیل به هنرشان کردهاند، این افراد همان کسانیاند که جریان میسازند.»
آموزش هنر به کودکان برای مهمانیها!
پوریا عالمی در ادامهی سخنان خود درباره تاثیر رسانه بر پررنگشدن آموزش هنر به کودکان میگوید: «اگر من کودکم را به سمت ورزش، نقاشی یا موسیقی سوق میدهم، تصویری که از هنرمند در ذهنم دارم، تصویر کسی که در کنسرت ساز میزند یا در نمایشی اجرا میکند یا کسی که تابلوی نقاشی در نمایشگاه میگذارد نیست، احتمالا همان ورزشکاری است که بهوسیلهی ورزش کردن فرزندش یا ورزشکار نشان دادن فرزندش میتواند در شبکههای اجتماعی کسب درآمد کند. به وسیلهی نقاشی، کاریکاتور یا ساز زدن کودکش، برای خودش کسبوکاری فراهم میکند.
این مسئله نیاز به بررسی دقیقتر دارد؛ یعنی باید ببینیم وقتی کودکم را به سمت هنرمند شدن سوق میدهم هنر برای هنر را در نظر گرفتهام، بهتر شدن درک و بینش کودک را در نظر گرفتهام یا اینکه نه، هدف این است که از این مسئله جذب درآمد یا جلب توجه کنم. من اسم این مسئله را در همان مسیری که مصرفگرایی برای ما ایجاد میکند میگذارم، یعنی ما هنر یاد میگیریم که خروجی مستقیمی برایمان داشته باشد. به شکل شوخی و سادهتر شدهاش، این همان مسیری است که مثلاً خانوادهای کودکشان را برای یادگیری سنتور یا پیانو میفرستد، با این هدف که در مهمانی برای مهمانها بنوازد. این بعدها را باید هنگام بررسی تفکیک نماییم.»
رسانهی مروج هنر و رسانهی ضد هنر
همانطور که اشاره شد نقش رسانه در این مسئله بسیار پررنگ است و نقش دوگانهای دارد؛ رسانهای که وابسته باشد بر ضد هنر است و رسانهي دیگر هنر را ترویج میدهد.
پوریا عالمی در این باره معتقد است: «یک رسانهی رسمی وجود دارد و یک رسانهی غیررسمی؛ هرکدام مسائل بابمیلشان را ترویج میکنند. مثلاً رسانهی رسمی هر کشور و هر سیستمی سیاستها و خط مشی کلی را ترویج میکند؛ ما الان مفهومی از هنر را داریم که فقط در صداوسیما دیده میشود، یعنی خارج از آن ممکن است خیلی طرفدار و بازار نداشته باشد.
از طرف دیگر جریانی برای شبکههای اجتماعی داریم که معدل سلیقهی عمومی جامعه را بالا میبرند. در هر دو این بخشها مفهوم هنرمند و هنرمند نخبه و منتقد و… مغفول است؛ یعنی این مسائل جریانهای تاپی نیستند که بازار خیلی داغی داشته باشند و مشهور شوند و نه خیلی جریانهای مطلوبی هستند که تاکید شوند. پس ما هنوز وقتی در مورد هنر حرف میزنیم خیلی مشخص نیست که در مورد جریان پاپ هنر حرف میزنیم، جریان اقتصادی یا جریانی میسازیم که اصولا جریان اصلی و روشنفکری هنر را در نظر میگیریم.»
بخشهای بعدی نشست آموزش هنر به کودکان در سایت آی قصه منتشر شدهاند که در زیر میبینید.
بخش دوم: چطور خلاقیت کودکان را نابود کنیم؟
بخش سوم: ارتباط آموزش هنر به کودک با جهانبینی او
پیشنهاد میکنیم نشست «کودکان و اخبار ناگوار» را هم بخوانید.