یادداشت – آرش ترابی*: یه هفته مونده بود به عید که کرونا اوج گرفت. قبلتر از اون، مدرسهها و مهدکودکها رو تعطیل کرده بودن و بچهها هم کمکم از تعطیلی خسته شدن و تو خونه حرص میخوردن و حرص میدادن. حوصله خیلی از بچهها سر رفته بود و از همون اوایل اسفند که خبر کرونا و بعد تعطیلی مدارس اومد، ما پیامهای پرتعداد زیادی دریافت میکردیم با مفهوم یکسان! عده زیادی از مامانباباها گفتن به دادمون برسید که بچهها تو خونه بیش از همیشه نیاز دارن به قصه و سرگرمی. یکی از پرخاشگری بچهاش میگفت و یکی دیگه از ما گلگی میکرد که چرا قصه جدید تندتند نمیدید بیرون.
ما تو آیقصه یه تصمیمی گرفتیم. میدونستیم برای همهمون خیلی سخته ولی با هم قرار گذاشتیم که از چهارشنبهسوری تا سیزدهبهدر، هر روز قصه و مطلب جدید و هیجانانگیز برای بچهها منتشر کنیم. اپلیکیشنمون وسط اسفند منتشر شده بود. کتابهامون تازه از چاپ دراومده بود. سر تکتکمون خیلی شلوغ بود. از هفته آخر اسفند همه دورکار شدیم. بعضی از ما تهران رو ترک کردیم و رفتیم پیش خونوادههامون.
تو تموم تعطیلات ما داشتیم این کار رو پیش میبردیم. از چهارشنبهسوری تا سیزدهبهدر هر روز قصه تولید کردیم. یه قصه بامزه هم در مورد قرنطینه منتشر کردیم به اسم «قرنطینه». پوریا اون قصه رو نوشت و فرستاد برای قصهگوها. لیلی، الکا، بهادر، آزاده، پیمان و یاشار هم هر کدوم از خونه و بدون رفتن به استودیو صداهاشون رو ضبط کردن. امین هم تدوین کرد و مجتبا یه تصویر باحال از قصه کشید. علی یه موشن براش درست کرد و من و ملیکا هم کارهای انتشار و توزیعاش رو انجام دادیم. این فرایند در حالی بود که هیچ دو نفری پیش هم نبودیم و فقط از تو قاب موبایل تصویر هم رو میدیدیم. همه خونهنشین بودیم ولی به طرز عجیبی کارهامون خوب پیش میرفت.
خروجی قصه قرنطینه رو که گوش میکنید، احتمالا متوجه میشید که کار تو استودیو ضبط نشده و ایدهآل نیست ولی یه کاری بود که از داخل قرنطینه و در مورد قرنطینه ساخته شده. با تموم دل برای این قصه وقت گذاشتن همه. خیلی بازخورد خوبی گرفتیم از این قصه. تصور کنید که یه قصه از خونهها تولید شده و میره تو خونههای دیگه. از نقاط مختلف داخل و خارج ایران در مورد این قصه برای ما پیام فرستادن و لذت بردن. تکتک ما به این قصه حس متفاوتی داریم و سالها بعد میتونیم در موردش حرف بزنیم.
پادکست «شب بهخیر دوستم! شب بهخیر الکا» هم تو ایام چهارشنبهسوری و نوروز سه قسمتاش منتشر شد. سه قسمت خاص که در مورد نوروز و هفتسین و چهارشنبهسوری و ناخوشی بود و پادکستهای طولانی و جذابی برای کودک بودن. این پادکست الکا هم چیز هیجانانگیزی شده برای بچهها. خیلی از اهالی این حوزه گفتن اولین باره یه پادکست اون هم به طرز درست داره تولید میشه و بچهها هم خیلی دوستش دارن.

با شهرداری تهران هم یه مسابقه در مورد ویروس برگزار کردیم. اسمش بود «قصههای من و ویروس» و این مسابقه هم حسابی درگیرمون کرده بود.آیقصه یه استارتآپ جوونه. هنوز اول راهه. از روز اولی که زمستون ۹۶ با امید و پوریا تو کافه نشستیم و چای خوردیم و در مورد شروع این پروژه حرف زدیم تا همین الان سیرش صعودی بوده و روزبهروز بزرگتر شده. امیدواریم که این مسیر ادامه داشته باشه. تو کمتر از دوماه بیش از پونزده هزار نفر عضو اپلیکیشن شدن و تو شبکههای اجتماعی هم خیلیها ما رو میشناسن.
تو این مسیر خیلیها حضور داشتن و کمک کردن که ممکنه الان عضو تیم نباشن. خیلیها دورادور و پروژهای کار میکنن و حتی تا حالا دفتر ما رو ندیدن. همه این افراد در رسیدن آیقصه به چیزی که الان هست، نقش داشتن.
* مدیر روابط عمومی آیقصه
باسلام من دانشجوی ارشد روانشناسی تربیتی هستم و چندتا قصه نوشتم در حیطه کاری خودم مناسب بچه های ۳ تا ۶ سال میشه راهنماییم کنید که چطور میتونم اونا را به اشتراک بذارم و تصویرگری کنم ؟؟؟؟دوست دارم حداقل چاپ بشند ولی هیچ راهی را بلد نیستم?
سلام
شما میتونید قصههاتون رو برای تحریریه آیقصه ارسال کنید تا در صورت تایید در آیقصه منتشر بشن.
ایمیل ما: ighe3.box@gmail.com